🍃چند قدم با زنده یاد سید حسن حسینی
*از ازل، ایل و تبارم همه عاشق بودند
شاهد مرگ غمانگیز بهارم، چه کنم؟
ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟
نیست از هیچ طرف راه برونشد ز شبم
زلفافشان تو گردیده حصارم چه کنم؟
از ازل، ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبستهی این ایل و تبارم چه کنم؟
من کزین فاصله غارتشدهی چشم توام
چون به دیدار تو افتد سروکارم چه کنم؟
یکبهیک با مژههایت دل من مشغول است
میلههای قفسم را نشمارم چه کنم؟
* شاعری قامت بست
شاخه ای گل در دست
شاعری قامت بست
بعد با نام خدا
چند رکعت تن گل را بویید
* هشدار در این عرصه یزیدی نشوی
هشدار که یار ناامیدی نشوی
زنهار که غرقه در پلیدی نشوی
رفتند حسینیان و گلگون کفنان
هشدار در این عرصه یزیدی نشوی
* حلقم ببرید زنده تر خواهم شد
زخمم بزنید، بارور خواهم شد
بالم شکنید، بال و پر خواهم شد
خونم بخورید، سرخ تر خواهم گشت
حلقم ببرید زنده تر خواهم شد
* مُرده پرست نی ام!
مُرده پرست نی ام!
که اگر نه این چنین بود
در گور حافظه ام
مرده ها فراوانند
هر صبح و شام
رو به قبله ی یاد تو
نماز افسوس می گزارم
وضو از اشک ناپیدای درد می گیرم
و زردرو از شرم
بر سجاده ی خسران
قامت می بندم
قامت رسای وارسته انسانی را
که ایمانش به فریاد رسید
و جان متبرّکش
به جانان
در من کوهی به اندوه
فوران می کند
گدازه اش
می گدازدم
و من خاموش تر از همیشه در خویش
می جوشم
بضاعت ذهن علیل من همه این است:
در سپیده دم
سوار بادپای
به تاخت از مقابل دیدگانم
-چونان خاطره ای-
گذشت
و گرد سُمّ مرکب رَهوارش
بر گنبد سرخ فام قلب منقلبم نشست
از مردگان بیزارم
و تو را
ای زنده تر از همیشه تاریخ دوستی
دوست می دارم!
مرده پرست نی ام!
که اگر نه این چنین بود
خود را می پرستیدم!
یادش گرامی
روحش شاد