عقده و عقیده: تبارشناسی مفهومی و تعاملات دیالکتیکی در ، فلسفه و جامعه شناسی
_____از ژرفای ناخودآگاه تا فراز گفتمانهای مسلط____
دوگانگی ریشه دار در هستی انسان، عقده و عقیده
، دو مفهوم متضاد ،دو سوی یک گفتار نه حتما ادبی،مجزا باری درهمتنیده، همچون دو رود خروشان، از سرچشمه های روانشناسی و فلسفه سر براورده و به اقیانوس علوم جامعشناختی میریزند.
این دو سازندگان مستور رفتار فردیند، در نگاه شخص بنده عقده و عقیده معماران نامرئی تمدنها و ایدئولوژیها محسوب میشوند.
نگاشت پیش رو، سعی دارد رویکردی تبارشناسانه (بر پایه ی آرای فوکو،،فروید و یونگ)،به واکاوی در لایه های خاموش این مفاهیم و تاثیرشان بر ساحات وجودی انسان بپردازد.
فروید در تفسیر رویاها، ادیپ را به مثابه زیربنای روانکاوی، معرفی میکند
. از نگاه او، این عقده که از کشمکشهای جنسی و رقابت کودک با والد همجنس سرچشمه میگیرد، تعیین کننده ی ساختار روانی ادمیست و نقشی کلیدی در شکلگیری تابوها و قوانین اجتماعی و اخلاقی دارد.
در سوی دیگر، یونگ و کهن_ الگوهایش قرار دارند، که عقده را به مثابه پلی، به ناخوداگاه جمعی،میپندارند.
کارل گوستاو یونگ، در کتاب روانشناسی و کیمیاگری عقده ها راسایه هایی کهن _الگو نامید که ریشه درناخوداگاه جمعی دارند
به عنوان مثال، عقده ی مادرانه، یا مادر کامپلکس، در زن یا مرد، میتواند هم به ترد یا وابستگی بیمارگونه بینجامد و هم به خلق اساطیر مونث (مانند ایسیس در مصر باستان). یونگ معتقد بود حل عقده هایی چنین نه از طریق سرکوب، که با فرایند فردیت، (Individuation) و ادغام سایه ها در خوداگاه ها ممکن است.
آدلر، عقده ی کهتری را موتور محرک پیشرفت اجتماعی میدانست،عقده ی کهتری روی دیگر سکه ی با طرحواره ی برتری طلبیست، برخلاف فروید که گره های روانی را بیشتر محصول سرکوب امیال جنسی میدانست، کمبودهای اجتماعی و جسمانی و ظاهری را،علل عقده های کهتری معرفی میکند. مثلا زنانی که صدا یا سیمای زننده ای دارند، و یا با مشکلات شخصیتی و روانی دست و پنجه نرم میکنند،و سیمای زیبایی از زن را به نمایش نمیگذارند، به انزوا و افسردگی کشیده میشوند و یا با مکانیزم جبران، میتوانند به موفقیت های اجتماعی و علمی و هنری خاص نایل ایند. در سوی دیگر عقده، عقیده است، عقیده از اساطیر تا ایدئولوژیها قدمت دارد، برخی مانند دورکیم، عقیده را تقدس اجتماعی میداننذ، و معتقدند عقیده مانند چسب جامعه عمل میکند، صور بنیانی حیات دینی را عقاید استوار مذهبی و نه اوهام شکل میدهد، عقیده های دینی بازتابی از وقایع اجتماعی و تاریخی اند به زعم وی، امور مقدس یا سکردها در دین، خود با صور ایینی متجلی میکنند و تابو می افرینند که این حدود، نیازی در راستای حفظ انسجام قومی در برابر تهدیدهاست، مانند منع
خوراک خوک در دین مبین یهودیت و دین مبین اسلام
.
در ادامه وبر، زوال عقاید در نظم نوین جهانی را بیان میکند،مکس وبر در اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری،استدلال میکند که عقلانیت مدرن به افسونزدایی از جهان انجامیده است و عقلانیت حفره های موجود در مذهب را پر کرده است،او پیش بینی کرد که فرایند مذکور، بحران معنایی خواهد زایید.
در مقابل ویتگنشتاین،، عقیده را به مثابه قواعد گفتمان درپژوهشهای فلسفی نقل میکند، به بازیهای زبانی میپزدازد و عقاید را نه بازتاب حقیقت بلکه تابعی از قواعد اجتماعی حاکم بر فضای گفتمانی میداند.
مثالا، عقیده به عدالت در یک جامعه ی فئودالی بسیار متفاوت از جوامع کارگریست.
تعامل عقده و عقیده، میدان نبرد خودآگاه و ناخودآگاه ماست،
مکانیسمهای روانی-اجتماعی مانند سرکوبها، تابوها، توتمها، عقده های سرکوب شده، و.. اسطوره سازی، انکار مقدسات، بیگانگه پرستی، مصرفگرایی در امور تبلیغات، عقده های طبقاتی همه و همه در این حوزه جای بحث. بسیار دارد ـ..
درین نگاشت، مایلم مطالعه ی دو کتاب« عقاید یک دلقک» و «هنر عشق ورزیدن» را به خوانندگان گرامی پیشنهاد کنم.
در ادامه ی مبحث، جهت تعمیم شایسته، به نمونه های تاریخی این مقوله اشاره وار میپردازم که میتوانیم در این خصوص مباحثاتی در این پیج داشته باشیم :
۱_ عقده ی کهتری نازیسم پس از جنگ جهانی اول
۲عقده ی ادیپ و پدرسالاری در جوامع سنتی
عقده و عقیده، شاید دو نیروی کیهانی، در درون انسانست، به جدالی ابدی میپردازد و شناخت این دو، نیازمند عبور از مرزهای متعارف فلسفه و جامعشناختی و روانشناسیست
، نظر کمترین بر این است،که ما در علوم سیاسی پیوندی عمیق میان این رشته های سه گانه داریم که میتواند در فراسوی الهامات و اوهام، در گفتمانی بینارشته ای، بر دامهای عقده چیره شود و عقیده را از اندیشه های مور برهاند
نظر شما خوانشگر محترم در این خصوص چیست؟
ایا موارد مشابهی از عقده های سرکوب شده که منجر به بلوا،سعی در هتک حرمت و اهانت بوده است را از نزدیک مشاهده فرموده اید؟
چه راهکار یا کتابی را برای مرتفع نمودن ناهنجاریهای ذکر شده پیشنهاد میفرمایید؟!
ایا بت سازی از فردیت های برجسته و ممتاز در زمینه های گوناگون را میپسندید!؟ یا ایا ممکن است این بت سازی ها،با بیدار نمودن عقده های کهتری نهادینه شده،منجر به ظهور خدایان پوچ مستضعف در تمام براهین و عناوین در اذهان فرودستان شود!؟
سپاس از اشتراک گذاری نقد و نظرات ارزشمند عالی جنابان
مراجع:
Freud, S. (1900). The Interpretation of Dreams. S.E. 4-5.
Jung, C. G. (1944)Psychology and Alchemy. CW 12.
Lacan, J. (1958). The Seminar of Jacques Lacan: Book V, Formations of the Unconscious
Durkheim, É. (1912). The Elementary Forms of Religious Life.
Barthes, R. (1957). Mythologies..
Debord, G. (1967). The Society of the Spectacle
با الهام از مکتب فرانکفورت.