پنجشنبه ۲۰ دی
شاعر دیوانه
ارسال شده توسط منصور دادمند در تاریخ : دیروز
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۸ | نظرات : ۱
|
|
همه چیز زندگیش دیوانه کننده بودماشینش را فروخته بود خرج عمل بیماری فقری کرده بود که در کما بود و دکترها گفته بودند با دو عمل سخت تنها پنج تا ده درصدبیمار زنده می مونه میگم دیوانه این چه کاری که میکن میگه امان از اشک مادری که به غریبی وبی پناهی بچه بیمارش ریخته بشه اگر بگم این کوچکترین بخشش او بود چی میگیدخانواهایی را سر پرستی کرده بود برای آنها خانه خریده بود و مشکلات مادی شان را حل کرده اما میگفت جرات سلام کرده به انها را نداره به کفش کهنه اش نگاه کردم که به بیماری و سن و مشکلات مادی نمی تونست یک کفش برای خودش بخره
بزرکترین مفسر تاریخ اسلام بود و متخصص وتئوریسن جنگ با چند خمپاره غنیمتی جلو پاک عراق گرفته بود با سه گلوله آرپی رفته بود به مقابل دو گردان تانک عراق من نمی دونستم او آرپی زن هست یا تک تیرانداز یا دیدبان یا تخریب چی یا فرماده میدان در کردستان با آن ژسه درب و داغونش حسن قناسه بهترین تک تیر انداز کردستان شکست داده بود یک سرباز بود اما فرماندهی یک تیپ در عملیات میکرد بار بارها نیرو ها با همان قناسه اش در کردستان از کمین نجات داده بود انجام اطلاعات عملیات برای رفتن به خاک عراق و گذر از میادین مین و کمین در چند مرحله صورت میگره اما او ن میرفت به داخل خاک عراق و بعد هشت ساعت فکر می کنید اطلاعات مهم با خودش می آورد؟ نه یک گلوله تانک بیست پنج کیلویی را با خودش می آورد و تی ان تیش را بنحو بسیار خطرناکی آب میکرد و در انفجارات برای ماهی گیریاستفاده میکرد در مانور با آر پی جی منوررا روی هوا با گلوله روسی زمانی میزد میگم دیوانه این چه کاری بود کردی میگفت آتیش بازی بایست قشنگ باشه ببین آسمان چقدر زیبا شده در مریوان میتوانست فرمانده جندالله مسئول محور بشه اما می اید لشکر بیست هفت میشه تخریب چی و آرپی جی زن گردان عملیاتی شب اول عملیات میره جناز یک شهید در پیشانی کربلای پنج میاره و این مثل این میمونه بری شورت صدام در کاخش وقتی خوابه بکشی بیرون نابغه کامپیوتر بود بهترین هکر ایران در حال طراحی یک سیسم عامل به نام انگیسی شارپ یا کوسه بودمیخواست بره کانادا اما به جاش با اتو کد نقشه میکشید و ... میگم چرا اینکار میکنی دست از رویاهات دست کشیدی میگه خرج خانوادم زیاد شد یعنی کمک به درماندگان اما چرا گفتم شاعر دیوانه چهار سال دید بان بود در بی سیم جایی که چون صیاد شیرازی و محسن رضایی و دیگر فرماندهان منتظر نتیجه عملیات گزارش پاتک بودن میگفت مهستی مهستی هایده مهستی تو که هستی ودر جایی که من بیسیم چی اش بودم بهش میگفتم الان ما را اسیر میکنند بالای جاده کارخانه نمک میرفت که سر تا سر آن مین بود وخدمه تانکها را میترساند به آمدن با اینکارش هم نیرو خودی هم عراق باتانکهاشون مارا جر میدادن بهش گفتم دیوانه دیوانه شعر میخوند اگرفرموشم کنی ترک آغوشم کنی میگ ماین چیه میخوانی میگه پس اینودمیخونم عزیز دلم زلیخا خوشگل دلم زلیخا میگه میخوای شعر گوگوش برات بخونم اون مسافر کیه میتونست با شعر با تو صحبت بکنه تسلط بسیار بالای در شعر داشت و سه دیوان شعر داشت ...یک روز صدام کرد گفتم کجایی بیا بریم صحرا شکار آهو گفتم دیوانه چی میگی گفت گواهی فوتم گرفتم میرم خودم چال کنم برای چی گفت برای سرطان تخمی بایست ازم فیلم بگیری به دکتری که گواهی داده بدی که یکی از دوستانمان بود هزار تا درد داشت دیگه راحت میشد جانباز بالای هفتاد در صد بود شبها میگفت کسی با مته موقع خواب انگار سرم را سوراخ میکنه بعد هم یکی با پتک سرم را له میکنه از چشم درد فشارآن چشماممیخواد از حدقه بزنه بیرون بعد گوش درددارم و زانو درد و کمر درد و دگر عضو...بعد هم ریه شیمیایی ام آهنگش رو می نوازه
دوست ندارم بگم آنشب موقعفوتش چه گذشت ...مانده بودم به دخترش چی بگم فکر میکرد با من به یک سفر تفریحی رفته
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۵۳۶۲ در تاریخ دیروز در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.