شنبه ۱۵ دی
فصل بیست و دو را از کتاب من بخوانید
ارسال شده توسط طوبی آهنگران در تاریخ : ۳ روز پیش
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۵ | نظرات : ۳
|
|
الحق که این دنیای ماست
واین شب سیاه بی انتهاست
و انسان مجبور به صبرو متهم به پزیرش
و به امید تا سپیده دمی از لابهلای انبوه درختان جنگل متهم به زیستن سر در بیاورد
در ورق روزگار نو سازی کند
و در زنهار جهالت زخمهای بی نهایت درمان کند
و منتظر چشمک خورشید بماند تا بر بدن بیرمقش بتابد
و تا ارام بگیرد و بفهمد یکی به انگیزه ای او را زاده است
و عرفان و خرد را همزاد او کرده است
و دانست از دانش خرد و عرفان بهره مند است
و چرا باید بیخرد شود و به نا سازهای روزگار سازش کند
واز وادی لذت که ارمغان ذات است دوری کند
یا با هزار رشته خدادادی که در وجود دارد
کنار بگیرد و به یک منظر قناعت کند
که بیاموزد احترام گذارد باشد
و دانسته باشد خوش کلام باشد
و تمسخر و فریاد ز جعل باشد
و در گزار فهم که دانش شعور ذاتی است
دست نخورده بماند
شعور تا جایی می تواند رسید که خدا را در خود بیند
که دانش ذاتی یک جزو از عضو است
که اگر در تخت خواب راحتی خوابیده باشد
شعور او را آرام نمیگذارد و به بستر دیگر میبرد جسمی در خاک است
این قانون طبیعت است و قانون جاذبه ی زمین جسم را به خود میکشد
و یا در اندیشه ی بی خانمانان خود را آزار میدهد
قانون نظم به ما میآموزد کسی نباید کارتان خواب باشد
نظم میگوید زمین باید به اندازه در اختیار هر فرد باشد
در قانون زمین می گوید همه دریک قبر میخوابند
پس قانون نظم هم اندازه دارد
و بینظمی تجاوز است
انسان از اول زیادخواه تربیت شده است
که این خلاف قانون خداوند و هم نظم و هم طبیعت است
قانون خداوندی میفرماید
درقانون نظم همه چی اندازه دارد
مثل گردش ایام هیچ وقت روز دو بار پشت سر هم نیست و یا شب دو شب پشت سر هم نیست
واقعیت قانون نظم این است
زیادخواهی و یا تباهی
اگر از یک نفر هم زیاد خوا باشد جمعی را در اشتباه می اندازد
و انسان هیچ وقت حتی یک بار هم فکرنکردبه قانون طبیعت احترام بگذارد
چون اختیار را به دیگر سپرده است
وجود انسانها پر شد از تقلیدها
ما آفریده شدهایم که خودسازی کنیم و
آموزنده باشیم
و طمع نورزیم زمین را هم گورستان اسراف نکنیم
در یک هوا که نفس می کشیم به اندازه
و زمین را هم به اندازه تصرف کنیم
انسان امروز به دنبال بی اختیاری است وچیزی که می خواهد در وجود دیگری جسجو می کند
دوستی به دنیا دشمنی و دوری ها را زیاد کرده است
و گم شدن در تار های نامرئی بی قا نونی
ودر بی خویشتن داری و در پیدا کردن خود و دنیا را در خویشتن جستجو نکردن
و در صورتی که باید همیشه متوجه خود باشد
و تماشاگر دنیا بودن انسانها را بین ظلمها دیدن که خودشان را با اشتبا به فناهی می برند
ناملایمتهای دنیا را در انسان امروز باید دید
میبینی که دنیا همه از رنج زخم بیماری و داغ ها پر است
آخر همه را میبینی که با این کوله بارها دنیا را ترک میکنند
دنیا شوکتی ندارد هر کس هم بگوید که من در دنیا با شوکت هستم خودش را گول زده
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۵۳۳۷ در تاریخ ۳ روز پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
متن شما بسیار زیبا و عمیق بود. به خوبی توانستهاید با نثر دلنشین و دیدگاه فلسفی خود، مفاهیم مهمی را به خوانندگان منتقل کنید. این تحلیلها و نکات ارزشمند شما درباره نظم و قوانین طبیعت بسیار قابل تأمل هستند.
با احترام و آرزوی موفقیت،
قدح