سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 11 آذر 1403
  • شهادت ميرزا كوچك خان جنگلي، 1300 هـ ش
1 جمادى الثانية 1446
    Sunday 1 Dec 2024
    • روز جهاني مبارزه با ايدز
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    يکشنبه ۱۱ آذر

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    رضا فلاح شاعر بجنوردی
    ارسال شده توسط

    سعید فلاحی

    در تاریخ : ۲ هفته پیش
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۹ | نظرات : ۱

    آقای "رضا فلاح" شاعر و ترانه‌سرای کُرد، زاده‌ی سال ۱۳۵۸ خورشیدی، در بجنورد است. او برگزیده بیش از ۲۰ جشنواره کشوری شده است. او مدت دو سال کارشناس برنامه "شعر امروز" در رادیو فرهنگ نیز بوده است.
    رضا فلاح، نخستین کسی که اهتمام به چاپ کتاب شعر هاشور کرد.

    ◇ ︎کتاب‌شناسی:
    - بی‌زمین‌تر از درخت، نشر نسل مروارید، ۱۳۸۵.
    - گهواره‌ای برای کلاغ‌های ته باغ، انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۴.
    - به دنبال اسب‌های وحشی، نشر کتاب کوله پشتی، ۱۳۹۴.
    - اعترافات ده روزه‌ی یک برزخی.
    و...

    ◇︎ نمونه‌ی شعر و ترانه:
    (۱)
    این بغض را
    میانِ دود و آهن نوشته‌ام
    کفن پوش سال‌های دود و باروت!
    از تلاوت آیه‌های خورشیدی
    می‌آیی و
    غریب نیست 
    سوختن حنجره‌ات هنوز...
    چکاوک‌ها و بغضِ درخت‌ 
    صدایت را
    تا سجادۀ آیینه‌ها 
    به دوش می‌کشند 
    می‌آیی و...
    گمنامی،
    نامِ بزرگی‌ست!.

    (۲)
    سلول‌های تو 
    در دهان مورچه‌ها 
    تشریح می‌شود
    شعرهای من 
    در گلوی هیچ طنابی 
    جا نمی‌گیرد!.

    (۳)
    [ایستاده مردن] 
    هم ریشه‌ی درخت، هم نسل جنگلم 
    اسم تو می‌برم، قد می‌کشد دلم 
    زخم هزار تبر، بر پیکر من است 
    میراث یک درخت، ایستاده مردن است 
    نبض مرا بگیر، ذکر ارس بگو 
    ایران سربلند، با هر نفس بگو 
    میلم نمی‌رود
    جز تو نظر کنم 
    بی‌سر شوم، اگر 
    بی‌تو به سر کنم 
    سبز و سفید و سرخ، فصل شکفتن است 
    شور خلیج فارس، در سینه‌ی من است 
    توفان به پا شود، یک لحظه، یک قدم
    پا پس نمی‌کشم، سر خم نمی‌کُنم 
    در سایه سار تو، غرق شکفتنم 
    جز در هوای تو، بالی نمی‌زنم.

    (۴)
    [حماسه] 
    ستاره‌ی دور از رصد، تبعید تنها شدنم 
    فاصله‌ها رو پس بزن، حریص پیدا شدنم 
    دستای تو شاپرکه، رو شونه‌هام نفس بگیر 
    غرورمو تازه کن و تنهایی‌یامو پس بگیر 
    آغوشِ بی‌مضایقه، دعوت به کشف بوسه کن 
    ضیافتِ چشمه و خاک!، شکفتنُ حماسه کن...

    (۵)
    [آیه‌های ارژنگ] 
    بگذار دست‌های تو بارانی‌ام کنند 
    صیدی شوم به دام تو مهمانی‌ام کنند 
    حج از نگاه‌های تو آغاز می‌شود 
    کی عید می‌شوی تو؟ که قربانی‌ام کنند 
    من بت‌پرست خسته، تو مومن‌تر از نیاز
    ایمان بده به آینه‌ها "مانی‌"ام کنند 
    ای سوره‌های صورتت ارژنگ من، بیا -
    تا آیه‌های چشم تو قرآنی‌ام کنند 
    وقتی به خواب می‌روی ای خوب من بگو؛
    در پشت پلک‌های تو زندانی‌ام کنند 
    خاتون گریه‌های من ای باغ آینه 
    در لحظه‌ها ببار که گلدانی‌ام کنند 
    انگار می‌وزد به من از پنج‌شنبه نور
    بگذار در کمیل تو همخوانی‌ام کنند.

    گردآوری و نگارش:
    #زانا_کوردستانی

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۱۵۲۲۶ در تاریخ ۲ هفته پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقدها و نظرات
    پیام مفخم
    ۲ هفته پیش
    زیبا و دوست داشتنی بود و بعضی هایش ظرفیت بسیار خوبی برای ترانه دارند .... انسان افسوس می خورد چرا از بین این همه استعداد پاک دایما ما درگذشته غوطه می خوریم .... بعضی از دوستان جوانتر واقعا حرفهای زیبایی برای گفتن دارند خندانک خندانک خندانک خندانک البته جناب آقای فلاح حداقل تریبون خوبی داشته است
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    طاهره حسین زاده (کوهواره)

    من نَفَسِ شبی چراغانی ام ااا دیر زمانی ست که بارانی ام شعر مشترک کوهواره و شاهزاده خخخخ
    شاهزاده خانوم

    دیر زمانی ست که بارانی ام
    میر حسین سعیدی

    نای خاموش لبانت این دلم را تازه کرد ااا عاشق بی ادعا را صاحب آوازه کرد
    شاهزاده خانوم

    یک وجب از پنجره پرواز کن ااا گوش مرا معرکه ی راز کن
    نادر امینی (امین)

    توبودی دردل شب ناله کردی این دل وامانده را بیچاره کردی اااا به کنج خلوتی رفتی وباغم خانه کردی ااا ندیدی عاشقت درمانده شد از آه شبگیر وتولیکن اااا به شب را تا سحر بردر غمخانه ات داغ دلم را تازه کردی ااا دردلم دلشوره افتاد لیلی ام از بس فغان کرد جان بداددر گوشه میخانه من اااا هاتف آمد دادم ندا غمگین مباش می خور که لیلی عاقبت دیوانه کردی اا عقل در ره پیرطریقت پای لنگان است اااا لیلی ومجنون را تا ابد برسر جام قدح بشکسته ای درمانده کردی ااا عاقبت عشق وخرد درمرز مجنون با رخ لیلی بهم پیون خورند اااا آنگه که مجنون چون اسیر گیسوی لیلی شد و آن خانگه ویرانه کردی

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    1