سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 24 آبان 1403
  • روز كتاب و كتاب‌خواني
  • روز بزرگداشت آيت الله علامه سيد محمدحسين طباطبايي، 1360 هـ ش
13 جمادى الأولى 1446
  • شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها، 11 هـ ق، به روايتي
Thursday 14 Nov 2024
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    پنجشنبه ۲۴ آبان

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    خالد فاتحی شاعر اهل سردشت
    ارسال شده توسط

    سعید فلاحی

    در تاریخ : ۴ روز پیش
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۹ | نظرات : ۰

    استاد "خالد فاتحی" (بە کُردی: خالید فاتیحی) با نام کامل "خالد ملا عبدالرحمن فاتحی"، شاعر، نویسنده و مترجم کُرد، زاده‌ی سال ۱۹۶۴ میلادی در روستای چکوی سردشت است.
    وی بعدها به همراه خانواده به روستای زیوکه‌ی شهرستان پشدر اقلیم کردستان مهاجرت و سکنا گزید.
    وی از سال ۱۹۹۵ میلادی به ترجمه و تصحیح و گردآوری آثار مختلف ادبی اهتمام ورزید و تاکنون بیش از ۲۷ جلد از آثار مختلف ادبی را ترجمه و منتشر کرده است.

    ◇ نمونه‌ی شعر:
     (۱)
    من کسی‌ام،
    که در کوله‌بارم فقط این‌ها را دارم:
    وطنم،
    پرچمم،
    کلمات،
    کتاب.

    (۲)
    تو شبیه ستاره‌ی سحری،
    طلوع که می‌کنی،
    شبش دیگر دلخوشم و 
    تا سحرگاه مستم و سرخوش.

    (۳)
    چرا تو غزال گیسو بلند رویاهایم نشوی و 
    من هم تمام آرزوها و رویاها و ای‌کاش‌هایت بشوم.
    با هم بودنمان محال است!
    بیا از هم جدا بشویم،
    تو هیچ کاری نکردی برای التیام زخم‌هایم و 
    من هم، چنان مترسکی بودم در مزرعه‌ی عمر تو...
    بهتر است از هم جدا شویم،
    تا اینکه پای بگذاریم بر روح رنجور هم.

    (۴)
    سفر نکن...
    سفر یعنی خداحافظی و جدا شدن 
    سفر یعنی دربدری و درد و غربت 
    سفر نکن!
    آی که چه منتفر از چمدان و رخت سفرم!
    و وقتی می‌بینم قصد رفتن داری 
    غم و غصه تمام وجودم را می‌گیرد 
    و دلم پر از اندوه می‌شود 
    سفر نکن!
    بقچه‌ی سفر به دوردست‌ها را به کول نیانداز 
    زیرا اگر تو ترکم کنی،
    در این شهر دیگر مأموایی نخواهم داشت 
    خوب تو بگو. چونکه رفتی،
    من به تنهایی آواره‌ی کدام شهر و روستا شوم؟!

    (۵)
    هنوز هم 
    در بالاخانه‌ی قلب من  
    هر صبح کدبانویی 
    گیسوان سیاه قطرانی‌اش را 
    به پرتوی آفتاب عشق من، می‌سپارد.
    او هم تاکنون عاشق است،
    و هر روز 
    تکه ابری می‌شود و 
    درون دریای غم و اشک من، می‌بارد.

     
     
    شعر: #خالد_فاتحی
    گردآوری و نگارش و ترجمه‌ی اشعار: #زانا_کوردستانی 

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۱۵۲۱۳ در تاریخ ۴ روز پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید
    ۱ شاعر این مطلب را خوانده اند

    الیاس امیرحسنی

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    2