امير پازواري- شاعري در هالهای از ابهام
به قلم فاطمه جهانبازنژاد
مقدمه:
امير پازواري مشهورترين شاعر محلي سرا در تاريخ ادبيات مازندران ميباشد كه از يك سو، به عنوان يك افسانه در فرهنگ عامه راه يافته است، طوري كه افسانه ی امیر به زبان نقالان و خینیاگران مازندرانی و عامه ی مردم جاری است. و از سوي ديگر میراث گران سنگ و ارجمندی به نام شعر امیری از خود بر جای نهاده كه ادامه ی شعر هجایی پیش از اسلام است كه آن را پهلویات مينامند.
دیوان اشعار اين شیخ العجمِ مازندراني«كنزالاسرار» نام دارد كه درون مايه ي بيشتر سرودههایش، ستایش از معنویت، احترام شاعر به طبیعت و عشق به انسان است.
و اما در اين مقاله، برآنيم براي آشنايي هرچه بهتر با زندگي و شخصيت امير پازواري، به صورت اجمالي به بررسي 3 محور زير بپردازيم:
محور اول: نگاهي اجمالي به زندگي امير پازواري
محوردوم: ويژگيهاي شعري
محور سوم: ديوان اشعار
واژگان كليدي:
امير پازواري، گوهر، ويژگيهاي شعري، پهلویات، آواز امیری، شیوه ی روایت.
مقدمه:
شماری از منابع درباره زندگی، آغاز شاعری و عرفان امير چندان به خطا رفتهاند كه به افسانه مانند است. برخی نام وی را شيخ محمد پازواری دانستهاند و نوشتهاند كه در زمان حكومت محمد صفوی در پازوار به دنيا آمد و پس از برانداختن فرمانروايان محلی و تصرف مازندران بدست شاه عباس صفوی به وی پيوست. امير از آن پس با شاه بود و از شاه لقب شيخ العجم و اميرالشعرا گرفت. پس از مرگ شاه عباس وی به پازوار بازگشت.
شماری از منابع گمان میدادند كه امير از سادات مرعشی پازواری بود و او را عبدالعظیم مرعشی معروف به شاعر بن درختی، طبری سرای قرن نهم هجری دانستهاند. درکتاب دائرةالمعارف تشيّع، وی را از شاعران پايانی سده نهم و اوايل سده دهم هجری آورده است. مرحوم عباس شایان، نویسنده ی مازندرانی، در کتاب «مازندران» وی را معاصر امير تيمور گورگانی (736-807) دانسته است و آورده است كه تيمور از سر خشم وی را به هند تبعيد كرد و پس از چندی بخشيد و امیرکلایِ بابل را به او سپرد. برخی به خطا امير پازواری و اميرعلی طبرستانی (مازندرانی) را به يك تن دانستهاند.
آنچه معروف و مشهور است در میان نوشتههای گذشتگان که تا کنون منتشر شده است رضاقلی خان هدایت نخستین کسی دانسته میشود که به تاکید امیر پازواری را شیخ العجم میشناساند. وی درفرهنگ انجمن آرای ناصری و تذکرۀ ریاض العارفین (تاریخ تالیف1260ه ق) دربارهاش مینویسد: «از مجاذیب عاشقان و از قدمای صادقان اعراب وی را شیخ العجم نامند. دیوانش همه رباعی و رباعیاتش همه به لفظ پهلوی است و مزارش در دارالمزار مشهور است.»
و برخي ديگر او را به امیر چوپان، زرگر، رضا خراتی، امیرعلی طبرستانی، امیر تیمور قاجار، نسبت دادند.
با وجود اينها، جهت پرداختن به امير پازواري- شاعري در هالهای از ابهام كه موضوع اين مقاله است، به بحث و بررسي ميپردازيم.
بحث و بررسي:
محور اول: نگاهي اجمالي به زندگي امير پازواري
كُنت كنزاً گِرِه ره مِن بوشامه
واجب الوجود علَّم الاسمائمه
خمیر كرده آب چهل صبائمه
ارزان مفروش در گرانبهائمه
[ترجمه: ـ من گِرة كُنت كنزاً را گشودم (به معرفت رسیدم). در چهل صباح، وجودم سرشته گردید.. من از سوی خدا معلّمِ اسماء الهی هستم و مِثلِ دُرّ گرانمایه با ارزشم. پس مرا دست كم نگیر.]
...
امير پازواري مشهور به امير مازندراني، شيخالعجم و اميرالشعراء از شاعران طبري سراي مازندران است. چنانچه از سرودههای منسوب به وی برميآيد، امير پازواري از مردم شيعه روستای پازوار (بابل) بوده و معشوقهای به نام گوهر داشته است. این عارف شوریده، به عنوان يك افسانه در فرهنگ عامه راه يافته است. طوري كه افسانه ی امیر به زبان نقالان و خنیاگران مازندرانی و عامه مردم جاری است. بنا به روايت عامه امير شخصيتي است چند بعدي يك جا اميرشيخ العجم و در جاي ديگر كشاورز و باغبان و درجايي چوپان و درجايي رويگر (يا قلي چي) و در جايي گالش و گاوزبان در جاي ديگر نيز فروشنده دوره گردي كه بارش نفت است و گاهي نيز درويش مينمايد.
آنگونه که سنت نقالان است، هرکدام افسانه را به گونهای میپرورانند و گسترش میدهند. بنیاد همه ی افسانهها درباره ی امیر و دلخواه او، گوهر، یکی است، اما در نقل جزئیات در منطقههای گوناگون تفاوتهایی دیده میشود. در نقلهای متعدد امیر برای خانواده ی گوهر باغبانی میکند، گوهر برای او ناهار میبرد و با خربزهای که از دست سوار نقابداری میگیرند و میخورند، زبانشان به شعر باز میشود، سپس در مییابند كه آن سوار علی(ع) بوده است. امیر به دنبال سوار روانه میشود. سوار را در حال عبور از رودخانهای، میبیند كه به جای آب، آتش در آن روان است و او را از عبور در آن رودخانه بازمیدارد. امیر از رودخانة آتش میگذرد و به پابوسیِ سوار مشرّف میگردد و درِ معرفت به رویش گشوده میشود:
ته چهره به خوبي گل آتشينه من شومبه به آتش اگه آتش اينه
و چون نام یار و معشوقش گوهر بوده است، معشوق حقیقی خویش را نیز به این نام میخواند.
در روایتهای چندگانه، گوهر پدر ندارد، مادری دارد که امیر را از کودکی به خانه پذیرفته و بزرگ کرده است. امیر نخست به غازبانی و سپس به باغبانی آنان روی میآورد، مادر گوهر از پیوند امیر با گوهر سر سازگاری نداشت؛ به همین خاطر گوهر را از روستایی به روستای دیگر میکشاند، و امیر در لباس رویگر، پینهدوز و... در پی آنان میرفت، و با گوهر به گفتگو مینشست. در همه ی روایتها، امیر رقیبی دارد که او هم با خوردن قاچی از همان خربزه یا با خوردن گوشت بزی که ازپوست خربزه ی امیرخورده بود، زبانش به شعر بازمیشود- او هم دلباخته ی گوهر بود. و سرانجام باعث مرگ امیر و گوهر میشود. این رقیب که چوپان بود در برخی روایتها امیر و در بعضی دیگر رضا نام داشت. در روایتها، با جستجوی امیر در یافتن گوهر و دیدار گاه به گاهی، آن دو دلداده، به گفتگوهای عاشقانهای میرسیم که امیر گفته است و گوهر پاسخ میگوید و بالعکس. گفتگوی منظوم آنان، در چرائی هستی است که به فلسفه میانجامد و گاه در مسائل مذهبی است. امیر و گوهر افسانه در ذهن اسطورهساز مردم عامی پرورده شد و گسترش یافت.
محوردوم: ويژگيهاي شعري
امير پازواري شاعر طبیعت، عاشق به ولایت و سراینده ترانههای جانسوز بوده كه اشعارش از حلاوت و عواطف خاصی برخوردار است و دارای محتویات ارزشمند عرفانی، اخلاقی و ارزشهای دینی ميباشد. به گونهاي كه شهرت كسی در تاریخ ادبیّات مازندران به پای او نمیرسد. وی، شاعری است مردمی كه همة تودههای مردم، نامش را با «آواز امیری» میشناسند و این آواز، یكی از مهمترین آوازهای مازندرانی است كه موضوعهاي گوناگون فلسفي، مذهبي، اجتماعي، سياسي و عاشقانه را در بر ميگيرد و در سرتاسر این خطّه از غرب گرفته تا شرق میخوانندو مبنا و منشأ پيدايش نمونههاي ملوديك است.
آنچه که به اشعار امیر اهمیت داده این است که او افسانهای عاشقانه خلق کرده که خود وی شخصیت اصلی آن است و عوامل این افسانه ثمره ی خلاقیت شاعر است.
در مجموع، ويژگيهاي خاصي را ميتوان براي اشعار امير پازواري برشمرد كه در ذيل به صورت اجمالي به مهمترين آنها اشاره ميشود:
1- زبان شعر امير طبري بوده و شعر طبری ادامه ی شعر هجایی پیش از اسلام است كه آن را پهلویات مينامند.
2- از ويژگيهاي بارز پهلويات اين است كه این اشعار هماهنگ با موسیقی سروده و خوانده میشود.
3- اشعار امیر بیشتر دو بیتی بوده و با عبارت «امیر گته» آغاز میشود.
4- بخش اعظم اشعار امیر به صورت سئوال و جواب شعری ( مناظره) بيان شده است.
5- تعدادی از اشعار امیر به صورت چیستان مطرح شده است.
6- بيشتر اشعار امیر در جهت عشق و علاقه وی به شیعیان حضرت علی (ع) و معشوقهاش «گوهر» سروده شده است.
7-شمار كثيري از اشعار امير بر پایه اخبار، احادیث و قرآن است كه اين امر نمایانگر اعتقاد عمیق اين شاعر به مبانی مذهب شیعه و دین اسلام ميباشد.
8- اشعارش، نالة ستمدیدگان و دَردِ دل رعیّت است.
9- درون مايه بيشتر سرودههای او ستایش از معنویت، احترام او به طبیعت و عشق به انسان است.
10- شعر خود را با زبان موسيقي نشان ميدهد.
11- وجود شیوه ی روایت (زاویه ی دید) با مرجع داستانی
12- وجود تصویرهای روان و حرکتی در سروده های امیر پازواری
13- استخراج داستانهاي ميني ماليستي در اشعار امير
محور سوم: ديوان اشعار
امير پازواري بزرگترین شاعر طبریسرا در تاریخ ادبیّات مازندران است كه اشعارش از جمله معدود آثار باقیمانده از قرون گذشته است كه با خط و زبان طبری سروده و نوشته گردید، بر جای مانده است. تذكرهنویسان، او را «شیخ العجمِ مازندران» لقب دادند و دیوانش را «كنزالاسرار» نامیدند؛ یعنی، گنجینة رازهای مردم طبرستان».
«كنزالاسرار»حاوي بيش از 425 عنوان و نزديك به 2000 بيت سروده دوازده هجايي دوبيتي و يا چند بيتي طبري ميباشد.
اشعار امیر، آن چنان در دل مردم طبرستان نفوذ كرد و روحی تازه در آنها دمید كه حتّی نیما یوشیج، «پدر شهر نو فارسی» (1274 ـ 1338 ه. ش.) به تأثیر از امیر، امیریهای تازه سرود.
قسمت اعظم اشعار امیر در توصیف زیبایی دلدادهاش- گوهر است و به گفتگوی این دو عاشق و معشوق میپردازد. دو عاشقی كه هرگز به هم نرسیدند و در آتشِ فراق سوختند. این بخش از اشعار، آه و نالة جانسوز امیر در فراقِ گوهر است و از سرنوشت و تقدیر مینالد. وی در این مجموعه، خود را به مجنون و فرهاد و شیخ صنعان و نیز گوهر را به لیلی و شیرین مقایسه كرد و اینك نمونه اشعار او.
اون وقت اگر مجنون، لیلیِ عشق داشت بی
فرهاد، گلنك ره دوش هَنیاو داشت بی
اون وقت كههیچ كس، مِهرره به دل نكاشت بی
اسا امیر، مِهرِ گوهر، دل دكاشت بی
آخِر داغِ شیرین، جان ره شِه گذاشت بی
تِنِه دو گل و یاسمن، بو نداشت بی
(كنزالاسرار، ج 2، به اهتمام درن، ص 270)
ترجمه: اگر آن وقت مجنون به لیلی عشق ورزید اكنون امیر عشق گوهر را به دل گرفت. (امیر، مثل مجنون عاشق
شد)
ـ فرهاد گلنك را بر دوش گذاشت. آخر داغ شیرین بر دلش مانده، جان داد.
ـ آن زمانی كه هیچ كس، بذر مهرت را در دل نكاشته بود، دو طرف چهرهات مثل گل سرخ و یاسمن خوشبو نبود، من، عاشق تو شدم.
خلاصه این كه امیر و گوهر، سمبل عاشق و معشوق هستند. در نزد مردم طبرستان، افسانههایی درباره عشق امیر به گوهر وجود دارد.
نتيجهگيري:
جایگاه امير پازواري در ایران زمین بیش از هر چیز به زبان طبري مربوط میشود. در واقع، امير پازواري نماینده یک شاعر محلي سراي مشهور در تاريخ ادبيات مازندران است.
آنچه بیش از هر ویژگی دیگر امير شهرت یافته است، شخصيتي چند بعدي اوست: يك جا اميرشيخ العجم و در جاي ديگر كشاورز و باغبان و درجايي چوپان و درجايي رويگر (يا قلي چي) و در جايي گالش و گاوزبان در جاي ديگر نيز فروشنده دوره گردي كه بارش نفت است و گاهي نيز درويش مينمايد.
شعر امیر واجد همه ی ویژگیهای یک شعر زنده، مردمی و پویا است و خود امیر نیز یک شاعر مردمی است كهزندگی مردم را در آیینه شعرش میتاباند و از این رو شعرش ماندگار شده است و امروز نه فقط در حد شعر، بلکه به عنوان یکی از نغمههای مقامی مازندران، نام آن مترادف نام زبان مازندرانی طبری قرار گرفته است.
كوتاه سخن اين كه،از دامنه كوهها گرفته تا قلب جنگل و تا روستاهای دوردست و سواحل دریای خزر و از چوپانان و گالِشها گرفته تا كشاورزان و كَسَبه و تاجران و معلّمان و دانشجویان و استادان، همه و همه، اشعار امیری را زیر لب زمزمه میكنند و اشعارش را مطابق دل و خواستههایشان تفسیر میكنند. مثل شعرِ «حیدربابا» در نزد آذریها.
منابع و مآخذ:
1. کنزالاسرارمازندرانی، به سعی و اهتمام، برنهار دارن روسی، میرزا محمد شفیع مازندرانی در1283 هجری قمری در پترزبورگ چاپ شده است. محمد کاظم گل باباپور، مرداد1349 ،4 جلدی.
2. دیوان امیر پازواری، به سعی و اهتمام، دکتر منوچهر ستوده و محمد داودی درزی کلایی
3. تذكره ریاض العارفین، اثر رضاقلیخان هدایت،
4. مجموعه مقالات امیر پازواری، دانشگاه بابلسر.
5-مجموعه اشعار نیما، دیوان طبری، روجا، سیروس طاهباز ص 86