سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 10 تير 1403
  • روز صنعت و معدن
24 ذو الحجة 1445
  • روز مباهله پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، 10 هـ ق
Sunday 30 Jun 2024
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    يکشنبه ۱۰ تير

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    وقتی چشمانم مرا دید !
    ارسال شده توسط

    رضا اسمائی

    در تاریخ : ۲ روز پیش
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۵ | نظرات : ۰

    وقتی چشمانم مرا دید !

    وقتی سوار قطار شدم احساس سنگین غربت بر من مستولی شد ،
    گویی مدتها بود دور مانده بودم  
    ناگهان دلتنگ شدم اما نمی دانستم دلتنگ چه ؟
    وقتی از قطار در ایستگاه آخر پیاده می شدم ناگهان وزش باد گرمی را بر صورتم احساس کردم ، 
    بادی پر از گرد و غبار  
    چنان غلیظ که چشمانم را پر کرد و ناخودآگاه آنها را بستم.
    چمدانم را بر زمین گذاشتم و چشمانم را خاراندم.
    اشک زیر چشمانم را خیس کرده بود.
    لرزان و باریک باریک چشمانم را باز کردم که دوباره گرم بادی وزید.
    پشتم را به باد کردم و صورتم را با دستانم گرفتم.
    کمی بعد سکوتی حاکم شد  
    چشمانم را باز کردم ، در امتداد راه آهن هیچ‌ چیزی نبود.
    به بغل چرخیدم پیرمردی را دیدم که درون یک سه دیواری مسقف روی یک بلوک سیمانی نشسته بود ، 
    آرنجش روی زانو و دستش زیر چانه  
    انگار تمام سرگرمی اش در آن مدت خیره شدن به من بوده است  
    یک دور ، دور خودم چرخیدم و دیدم من هستم و آن پیرمرد و راه آهن و بیابان.
    جلو رفتم و سلام کردم ،
    حتی سرش را بالا نیاورد  
    چشمانش را بالا آورد ،
    نگاهم کرد ،
    بلند شد ،
    لباسش را تکاند ،
    سپس در حالیکه نگاهش را از چشمانم به پشت سرم دوخت ،
    دستانش را بالا آورد و به نقطه ای اشاره کرد ، 
    برگشتم و امتداد دستش را دنبال کردم.
    به زور چند درخت نخل از دور دیده می شد.
    گفت : آنجاست   آنجا محل اقامتت هست.
    بلافاصله پرسید :
    بار اولت هست ؟
    گفتم بار اول چی ؟
    گفت : تبعید  
    گفتم چطور ؟
    گفت اینجا آخرین تبعیدگاه است  
    اما مهم نیست ، بهتر ؛ 
    حالا آنقدر وقت داری که بفهمی چقدر ارزشمندی و یاد بگیری که برای خودت زندگی کنی و برای خودت نیز مبارزه کنی. 
    منظورش را نفهمیدم ...
    برگشت و از یک کوزه که در آن سه دیواری گذاشته بود در یک لیوان رویی ، آب ریخت و گفت :
    بیا بخور این آب خوردن دارد  
    لیوان را گرفتم و جرعه ای نوشیدم که نگاهم به تکه های آئینه ای شکسته روی دیوار افتاد.
    به سمتش رفتم ، پر از گرد و خاک بود.
    آب را تا آخر سر کشیدم و برگشتم و لیوان را به آن پیرمرد دادم.
    گرد و خاک روی آئینه را با ساعد دستم پاک کردم.
    آئینه زنگار بسته بود ، سعی کردم از بین تکه های زنگار نبسته ی آئینه ، خودم را ببینم.
    تمام چهره ام را نمی توانستم یکجا ببینم که ناگهان یک چشمم را کامل دیدم.
    نزدیک تر شدم و به چشمم نگاه کردم و خودم را در آئینه ی چشمم یافتم  
    حتی نمیدانستم با دو چشمم ، آن چشم را در آئینه می بینم یا یک چشم  
    اما دیگر مهم نبود  
    مهم این بود که چهره ای خسته و پر از گرد و خاک و حتی مژه ای کج و در حال افتادن در منتهی الیه پلک پایینم دیدم ...
    برای اولین بار بود که اینگونه خودم را می دیدم  
    خوب خیره شدم ،
    دیگر احساس غربت نمی کردم ،
    دلتنگی ام خوب شد ،
    آری  
    خودم را گم کرده بودم ،
    از خودم دور شده بودم ،
    فهمیدم که دلتنگ خودم شده بودم ،
    دلم لرزید ،
    دهانم خشک شد ،
    دلم سوخت برای کسی که از اول با من بود ولی من ندیده بودمش  

     تازه فهمیدم 
    و چقدر خوشحال شدم از این فهمیدنم که ؛
     ارزشمندتر از خودم ، دیدن خودم است   

    رضـــا اســـــــمائی

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۱۴۸۶۶ در تاریخ ۲ روز پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید
    ۲ شاعر این مطلب را خوانده اند

    رضا اسمائی

    ،

    آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0