طاهره صفارزاده هم رفت.صفارزاده وقتی پا به عرصهء شعر نو گذاشت، که هنوز بسیاری از جریانهای نوگرای شعر ظهور نکرده بودند یا سر و صدایی نداشتند. اولین مجموعهاش «رهگذر مهتاب» بود که در اسفند ۱۳۴۰ در ۱۲۰ با تخلص «مردمک» منتشر کرد؛ حاوی اشعار نوقدمایی در قالب نیمایی. شعر «کودک قرن» از هماین مجموعه سر زبانها میافتد و سالها، حتی به میان مردم ِ دور از جریان شعر نیز رسوخ میکند و هنوز هم هستند کسانی که صفارزاده را با هماین شعر میشناسند.
دههء چهل، شاید به لحاظ کمیت، دههء زنان شاعر باشد، اما سایهء شعر فروغ فرخزاد در این دهه، و حتی دههء بعد، حضور کیفی دیگران را بهزیر میبرد؛ در اسفندماه سال ۱۳۴۲ «ایمان بیاوریم ..» فروغ منتشر میشود، درحالیکه «دیوار» و «اسیر» هم در دو سال گذشتهاش به چاپهای دوم و سوم رسیدهاند. فعالیتهای سینماییاش بیش از پیش قوت و شدت گرفته و انتشار گزیده اشعارش با استقبال بسیار خوب منتقدان و روشنفکران روبهرو میشود. نام فروغ و شعر فروغ، نه تنها جریان شعر زنان را، که کل جریان شعر این دهه و دههء بعد را تحت تاثیر قرار میدهد. و عاقبت، مرگ ِ تراژیک او در ۲۴ اسفند سال ۱۳۴۵ نیز از او اسطورهای میسازد که میدانیم.
از سوی دیگر، دههای که دههء انتشار مجموعههای پیشروی امثال شاملو و رویایی و سپهری و فروغ و اخوان و .. است، جایی هم برای شعر و زبان معمولی و احساسات سرشار از شعار صفارزاده نمیبیند.در هماینسالها برای ادامهء تحصیل در رشتهء زبان و ادبیات انگلیسی به انگلستان و آمریکا سفر میکند.
بعد از بازگشت از سفر است که صفارزاده، دیگر آن شاعر معمولی نیست و نگاهاش نسبت به شعر، اگرنه پیشروتر از جریانهای متداول آن دوران، اما خبر از نوجوییاش میدهد. «طنین در دلتا» را در آذرماه ۱۳۴۹ در انتشارات امیرکبیر منتشر کرد؛ مجموعهای که بسیاری همچون شمس لنگرودی، نوآوریهای آن را «کوششی» میدانند در برابر نوآوریهای «جوششی» فروغ. با اینحال، گرایش به فرم، تا حدی که صفارزاده بهکار میبست، و زبان ساده و بیتکلفاش که حتی ذرهای هم با مجموعهء پیشین قابل قیاس نبود، از ظهور نگاهی منحصر به فرد و اختصاصی – بدون قضاوت کیفی – خبر میداد.
صبح آمده است
تو رفتهای
عشق آمده است
… تو نیستی
چه میشود کرد
رنگ دیوار به پردهها نمیخورد
رنگ قالی به هیچکدام
امروز تولد دوک الینگتون بود
در کاخ سفید هم رادیو میگفت جشنی برپاست
شُکر که که کلاهسفیدها دوک را نخوردند
شُکر که دوک گذری به آلاباما نکرد
شُکر که اگر تو نیستی، تنهایی هست
شُکر که فصل پاییزه این فصل
دورهگرد میخواند انار نوبر پاییزهء انار...
من هم میخواهم به سلامتی دوک گیلاسی بزنم
و بزنم زیر گریه
همه توی این ملک مثل هماند
چه فرق میکند
آدم صبح مِی بزند یا شب
هرقدر که «شاعران طراز اول» آن روزگار و کسانی چون مجابی و سپانلو و دیگران به او حمله میکنند، معدودی هم از صفارزاده دفاع میکنند. محمد حقوقی مقدمهای بر کتاب دوم مینویسد و محمدرضا فشاهی نیز در نامهای سرگشاده به صفارزاده، پنبهء بسیاری از جمله م.آزاد، سپانلو، شاملو، مجابی و ... را میزند و دلیل حملات ایشان به شعر صفارزاده را فقدان «رفاقت»ها و نداشتن «روابط عمومی»هایی همچون سیروس طاهباز و احمدرضا احمدی میداند.
شعرهای این مجموعه، با اینکه در ظاهر به سمت نثر پیش میروند، اما به عقیدهء من، اگر صفارزاده امروز آن شعرها را مینوشت، وی را حتی شاعری واپسگرا میخواندند.