سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        بانوی شعر
        ارسال شده توسط

        فرهین رام

        در تاریخ : شنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۲ ۱۰:۵۷
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۹۰۲ | نظرات : ۱۰

         
        فروغ  فرخزاد ...
         
        زني كه در عرض۳۲ سال زندگي به اندازه يك قرن سختي كشيد و خودش هم در نامه هایش ؛  در بيست سالگي مي گوید  كه به اندازه يك آدم ۸۰،۷۰ساله پير شده ...  فروغ زن شجاعي بود،زني كه هيچ وقت مصلحتهاي دنيا رو نديد...ولي قدرشو ندونستيم.فروغ دوستدار ساده، صادق و صمیمی طبیعت بود. عاشق طبیعت زنده و رنگارنگ. طبیعت سرشار از جنبش و جریان و جوشش. طبیعت آکنده از تکاپو و شتاب، طبیعت لبریز از مرگ و زندگی، تاریکی و روشنایی، اندوه و شادی. طبیعتی که سرچشمه هیاهو و سکوت است، سرچشمه حرکت و سکون. طبیعتی که هم بی رحم است و هم مشفق، هم دل سنگ است و هم دلسوز. شعر فروغ لبریز است از ستایش و عشق به طبیعت، و در آن فصل های چهار گانه طبیعت، که هر کدام رنگ و بو و نشان خاص خویش را دارد، دارای جایگاهی ویژه ای است: بهار با شکوفایی و بالندگی سر سبز و رنگارنگش که نشانه شکوفش عشقی ست در حال جوانه زدن و بالیدن، تابستان با گرمای سوزانش که نشانگر التهاب گدازان عشق است، خزان با رنگ های زرد و نارنجی و اخرایی اش که نشان واپسین لحظه های کمال شکوفایی ست، پیش از خشکیدگی، و زمستان با سرمای سوزان و برف سپیدش که نماد و انتهای راه عشق است و مرگ.
         
        كاش چون پاييز بودم
        كاش چون پاييز خاموش و ملال انگيز بودم
        برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد
        آفتاب دیدگانم سرد می شد
        آسمان سینه ام پر درد می شد
        ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد
        اشك هایم همچو باران
        دامنم را رنگ می زد
        وه ... چه زیبا بود اگر پائیز بودم
        وحشی و پرشور و رنگ آمیز بودم
        شاعری در چشم من می خواند ... شعری آسمانی
        در کنارم قلب عاشق شعله می زد
        در شرار آتش دردی نهانی
        نغمه ی من ...
        همچو آوای نسیم پر شکسته
        عطر غم می ریخت بر دل های خسته
        پیش رویم:
        چهره ی تلخ زمستان جوانی.
        پشت سر:
        آشوب تابستان عشقی ناگهانی
        سینه ام:
        منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
        کاش چون پائیز بودم ... کاش چون پائیز بودم
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۴۷۳ در تاریخ شنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۲ ۱۰:۵۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0