سه شنبه ۱۵ آبان
فرهاد حسن زاده نویسندهی آبادانی
ارسال شده توسط لیلا طیبی (رها) در تاریخ : جمعه ۱۸ اسفند ۱۴۰۲ ۱۱:۴۶
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۱۶ | نظرات : ۰
|
|
استاد "فرهاد حسنزاده" نویسنده، شاعر، طنزنویس و روزنامهنگار ایرانی، زادهی بیستم فروردین ۱۳۴۱ خورشیدی در آبادان است.
وی عضو هیئت مؤسس انجمن نویسندگان کودک و نوجوان بوده و چند دوره به عنوان عضو هیئت مدیره نیز انتخاب شده است.
او از نویسندگانی است که در تمامی حوزههای ادبی از داستان کودکان، نوجوانان تا رمان برای بزرگسالان دست به نگارش زده است.
او نوشتن را از دوران نوجوانی با نگارش نمایشنامه و داستان آغاز کرد. وقوعِ جنگ ایران و عراق و مهاجرت از آبادان باعث شد مدتی از نوشتن باز بماند. اما در سال ۱۳۷۰ نخستین کتابش به نام "ماجرای روباه و زنبور" را در شیراز به چاپ رسانید؛ و از آن پس به شکل حرفهای قدم به دنیای نویسندگی در حوزهی ادبیات کودکان و نوجوانان گذاشت.
فرهاد حسنزاده تا کنون بیش از بیست جایزه برای آثارش گرفته که مهمترینشان نشان «ماه طلایی» از جایزه جشنواره بزرگ برگزیدگان ادبیات کودک و نوجوان است که آن را انجمن نویسندگان کودک و نوجوان برای انتخاب بهترین نویسندگان، شاعران، مترجمان و منتقدان و پژوهشگران ادبیات کودک و نوجوان در دو دهه ۶۰ و ۷۰ برگزار کرد.
در زمینه جوایز بینالمللی هم، در سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۳۰ به فهرست نهایی و نامزدی جایزه هانس کریستین اندرسن راه یافت و برندهٔ لوح سپاس اندرسن شد. همچنین دیپلم افتخار برای رمان زیبا صدایم کن را از دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان IBBY در شهر آتن دریافت کرد. وی برای چهار سال متوالی (از ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۰ از سوی نهادهای ادبیات کودک مانند کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و شورای کتاب کودک به عنوان نامزد ایرانی جایزه آسترید لیندگرن معرفی شد. همچنین از سوی شورای کتاب کودک نیز برای سالهای ۲۰۱۷تا۲۰۲۰ برای نامزدی جایزهٔ آسترید لیندگرن انتخاب شد.
▪︎کتابشناسی:
حسنزاده از نویسندگان پر کار و موفق ادبیات کودک و نوجوان است؛ که بیش از ۱۰۰ اثر از او چاپ شده است. برخی از آثار او به زبانهای انگلیسی، مالایی، چینی، ارمنی، عربی، ترکی استانبولی و کوردی ترجمه و انتشار یافتهاست. همچنین بر اساس بعضی از کتابهای او فیلم، انیمیشن و e-book تهیه شده است.
- ماجرای روباه و زنبور، ۱۳۷۰، راهگشا
- مار و پله، ۱۳۷۳، سروش
- ماشو در مه، ۱۳۷۳، سوره مهر
- سمفونی حمام، ۱۳۷۴، قدیانی
- گاه روشن گاه تاریک، ۱۳۷۴، مدرسه
- مهمان مهتاب، ۱۳۷۵، صریر
- بزرگترین خطکش دنیا، ۱۳۷۵، سوره مهر
- انگشت مجسمه، ۱۳۷۶، سوره مهر
- آبیتر از آبی، ۱۳۷۶، ذکر
- آهنگی برای چهارشنبهها، ۱۳۷۷، روزگار
- کلاغ کامپیوتر، ۱۳۷۸، سوره مهر
- هندوانه به شرط عشق، ۱۳۷۸، عصر
- دارکوب و کرگدن، ۱۳۷۸، به نشر
- هدیه خیس، ۱۳۷۸، به نشر
- دو لقمهی چرب و نرم، ۱۳۸۰، ویژه نشر
- شکستنی، ۱۳۸۰، آفتاب اندیشه
- مردهای که زنده شد، ۱۳۸۰، آفتاب اندیشه
- لطیفههای ورپریده، ۱۳۸۱، پیدایش
- همان لنگه کفش بنفش، ۱۳۸۲، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
- لبخندهای کشمشی یک خانواده خوشبخت، ۱۳۸۲، چرخفلک
- حیاط خلوت، ۱۳۸۲، ققنوس
- آقارنگی و گربه ناقلا، ۱۳۸۴، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
- سیب سرخ سوسن... ، ۱۳۸۴، به نشر
- در روزگاری که هنوز پنجشنبه و جمعه اختراع نشده بود، ۱۳۸۴، چرخفلک
- بندرختی که برای خودش دل داشت، ۱۳۸۴، چرخفلک
- سنگهای آرزو، ۱۳۸۵، علمی فرهنگی
- کنار دریاچه نیمکت هفتم، ۱۳۸۵، افق
- قصههای کوتی کوتی، ۱۳۸۶، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
- خنده به شرط قلقلک، ۱۳۸۷، پیدایش
- بچههای اعماق (بازنویسی)، ۱۳۸۷، پیک ادبیات
- یکشب از هزار شب، ۱۳۸۷، تکا
- از صدای باران خوشم میآید، ۱۳۸۷، حوض نقره
- به دنبال بیتا، ۱۳۸۷، قو
- پری نازه دست درازه، ۱۳۸۸، بهنشر
- عقربهای کشتی بمبک، ۱۳۸۸، افق
- دیو دیگ به سر، ۱۳۸۸، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
- هستی، ۱۳۸۹، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
- پیتیکو پیتیکو، مجموعه داستان کودک، چاپ اول،۱۳۹۱، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
▪︎نمونهی داستان:
(۱)
چند خط از داستان یخ در جهنم از کتاب زیر سایه درخت بیعار:
شیشه تا نصفه پایین بود. تا ته دادمش پایین. باد داغ هل خورد تو صورت و گردنم و از یقه پیچید تو لباسم و داغترم کرد. گفتم، یعنی غر زدم: «بابا اینم شهره که شما دارین؟»
خندید و یکوری نگاهم کرد. دندانهای زردش از این زاویه فاجعه بود. گفت: «اینا تمرینه برا جهنم. اگه ما رو ببرند طبقهی هفتم جهنم، ککمون هم نمیگزه.»
(۲)
چند خط از داستان جزیرههای پنبهای از کتاب کنار دریاچه نیمکت هفتم:
نمیدونم همه چیز یکهو عوض شد یا ذرهذره که من نفهمیدم. عینهو عقربه کوچیکهی ساعت که هرچی بهش زل بزنی نمیتونی حرکتش رو ببینی ولی یه شبانه روز که بگذره میبینی دو دور، دور خودش چرخیده. نمیدونم همه چیز یکهو عوض شد یا خردهخرده که من خودمم نفهمیدم چی شد که اینجوری شدم. نمیدونم، شاید درد بالاي پاهام و درد گودی کمرم مال این عوض شدنها بوده. و حتی شاید اون مورمور شدنها موقع خوندن نمازها که فقط خودم میدونم و خداي خودم. ولی بعضی چیزا خودشون رو نشون میدن. مثل کوچیک شدن لباسهام، یا این رختخوابی که همین حالا توش خوابیدم و تازگیها فهمیدم که برام کوچیک شده. یعنی صاف که میخوابم توش قوزک پاهام میزنه بیرون و دستام رو که از بغل وا میکنم از پهلوهای تشک میافته رو قالی و من احساس میکنم تو یه جزیرهی کوچیک هستم، وسط یه اقیانوس سیاه که از بس بزرگه و غوله آدم میترسه!.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (صحرا)
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۴۵۸۱ در تاریخ جمعه ۱۸ اسفند ۱۴۰۲ ۱۱:۴۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.