«پاتخشایی ناژوکی زتار»؛ از یادگار بزرگمهر
نازوک [nâzuk] و نازٚک [nâzǝk] در گیلان و مازندران، نازیک [nâzik] و جز آن در کردی، و نازُک [nâzok] در فارسی، صورتهایی از نازوک و ناژوک و نازیک [nâz(ž)ûk = nâzîk] در زبان پهلوی («از ریشۀ ناز») است به معانی گوناگون، مانند:
1ـ باریک، کمپهنا (در برابرِ پهن). 2ـ ظریف و لطیف. 3ـ نازدار، نازو، نازنین؛ و کنایه است از معشوق و محبوب نازنین یا باریکاندام... 4ـ شکننده، زودشکننده، ضعیف، گزندپذیر. 5ـ رقیق و احساساتی. 6ـ دقیق. 7ـ لاغر، لَر (در برابرِ فربه). 8ـ نازپرورده. 9ـ کمتوان و کمتحمّل. 10ـ حسّاس، زودرنج. 11ـ کمقطر، باریک (در برابرِ کلفت و ضخیم). و غیره. (برای همۀ معانی نازک به لغتنامۀ دهخدا و فرهنگ سخن انوری رجوع کنید.)
«در رسالۀ یاتکار وژرک متر [= یادگار بزرگمهر] فقرۀ 155 [و 156] گوید:
(پرسش) کی سهمگنتر؟
(پاسخ) پاتخشاهی ناژوکی زتار.
یعنی چه کسی از همه سهمگینتر است؟
در پاسخ گوید: پادشاه ضعیف خونریز! (متون پهلوی انکلساریا ص 96).» (استاد ملکالشعرا بهار، سبکشناسی نثر، ج 2، ص 36، پانوشت 3).
در ضبط و خوانشی دیگر از همین دو فقرۀ یادگار بزرگمهر، علاوه بر آنکه بجای «پاتخشا»، «پادیخشا»، بجای «ناژوک»، «نازوک» و بجای «زتار»، «زدار» آمده، در ترجمۀ کلمۀ «نازوک» بجای «ضعیف» آمده است: «حسّاس». یعنی بجای «پادشاهِ ضعیفِ خونریز» آمده است: «پادشاهِ حسّاسِ کُشنده». (← متون پهلوی، جاماسب جی منوچهر جی جاماسب، ترجمۀ سعید عریان، صص 312 و 134، و 96 در متن پهلوی).
هیچیک از این دو خوانش و ضبط و ترجمه غلط نیست؛ یعنی هر دو صورت درست است. اگرچه از این دو ترجمه، دو مفهوم جداگانه برمیآید، امّا هر دو مفهوم درنگانگیز است:
1ـ ترجمۀ نخست: پادشاهِ ضعیفِ خونریز سهمگینتر است؛
حاکمان ضعیف، آسیبپذیر و زودشکننده برای پرده کشیدن بر ضعفها، شکنندگیها یا شکستهایِ واقعیِ آشکار و پنهانِ درونی یا بیرونیِ خود، بیپناهان را میگیرند و میزنند و میکوبند و میکشند که آن ضعف و شکستشان دیده نشود یا به حاشیه برود...؛ چنین حاکمان کم نداشته و کم ندیدهایم.
2ـ ترجمۀ دوم: پادشاهِ حسّاسِ کشنده سهمگینتر است؛
آوردن کلمۀ «حسّاس» در ترجمۀ «نازوک» (= نازک)، باریکنگرانه و هوشمندانه بوده است. نمیتوان برای «حسّاس» در این ترجمه، بار معنایی مثبت فرض کرد، مانند: دارای قدرت دریافت و ادراک قوی، تیزفهم، مهربان و رقیقالقلب و مانند اینها. زیرا با چنان فرض، وجود دو ویژگی متناقض در او (پادشاه، حاکم) را پذیرفته و او را مجمعِ اضداد دانستهایم: یکی نازکی و ظرافت و لطافت و تیزاحساسی و رقیقالقلبی و مانند اینها، و دیگری خونریزی و قساوت و سنگدلی و جز آن!
سخت میتوان پذیرفت که کسی تیزفهم و مهربان و رقیقالقلب باشد و در عین حال خونریز یا کُشنده و قاتل هم باشد.
حال معنی زیر را برای آن (حسّاس) در نظر بگیریم:
«آنکه بیش از حد معمول از رفتار یا سخن دیگران ناراحت میشود یا واکنشهای تند عاطفی چون گریه، خشم، و مانند آنها از خود نشان میدهد؛ احساساتی: با خسرو باید خیلی مدارا کرد، او خیلی حسّاس است، سعی بکنید که بیشتر بهمیل او رفتار کنید. (علوی).» (انوری، فرهنگ سخن، ج 3، صص. 2521 و 2522)؛
از درون این معنی، میتوان یک انتقادناپذیرِ بیسرافسارِ خشمگینِ شمشیربدست بیرون کشید؛ یعنی یک دیکتاتور! و این معنی با دو واژۀ دیگرِ آن فقره، یعنی «پاتخشا» (= پادشاه = حاکم) و «زَتار» (= زننده = کُشنده = خونریز = قاتل) سازگار و متناسب است؛ چنانکه «ضعیف» نیز همین گونه است زیرا ضعف و دیکتاتوری دو روی یک سکّهاند.
در هر صورت، هر دو ترجمه چنان درست است که نمیتوان با اطمینان گفت که کدام درستتر است!
چه کسی از همه سهمگینتر است؟
حاکمِ ضعیفِ قاتل! (یادگار بزرگمهر، فقرات 155 و 156).
پایان
بهروز عسکرزاده
25 آبانماه 1402
چه پست متفاوت و جالبی..
ضعیف خونریز.. حساس کشنده.. اینکه در هر دو معنا واژه دیکتاتور استنباط می شد.. جالب بود.. یه جورایی ترس در هر دو بیداد می کنه..
سپاس از اینکه به تامل وا می دارید..
سلامت و ثروتمند باشید..