سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        تـمـریـن مـرگــ..
        ارسال شده توسط

        سینا

        در تاریخ : چهارشنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۲ ۰۱:۱۸
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۰۲۸ | نظرات : ۶


         و من هر قدم را که مي روم نمي دانم دورتر مي شوم از خودم يا که در امتداد مسيري رو به زوال پر از سوال مي شوم از جواب هايي که خود سوال خودَند!

        باد سردي که مي آيد از پــايــيــز نيست که بود اگر، من حالم بد نبود اينقَدَر!

                                             زخما دهن وا مي کنند..

                                             وقتي دل از دشنه پره..

        چشم هايم حريص تر از هر بار، تابلويي را مي خواهد که مضمون نوشته هايي که جلوي چشمم مي رقصند را به يک بيمارستان يا درمانگاه يا حداقل يک مطب ميهمان کنند تا شايد ترميم شود صداي بي صداي اين همه زخمي که دهن باز کرده اند و خفه نمي شوند و من چقـــدر کودکانه دلم را خوش کرده ام به اين خيال محال که زخم هايم همه از دشنه است!

        به تابلويي مي رسم که رويش نوشته اند ((مريض خانه))...اينجا چقدر شبيه قطعه ي مرگهاي مشکوک  است و من انگار که از جايي آنطرف مرزهاي سال هاي بوف کور مي آيم! پايم را درون مريض خانه که مي گذارم هيچکس نيست! چيزي زير پايم ليز مي خورد ... شايد هم اين منم که ليز مي خورم روي چيزي که تمام سنگ فرش زير پايم از اوست!

                                          دست منو بگير که پام..

                                        رو خون عشقم مي سُره..

        اين عادت اين شهر را هميشه دوست نداشته ام که من هنـــــــــــــــــــــوز نکُشته، همه جا پر از خون مي شود!! از مريض خانه که بيرون مي آيم خيابان عوض شده و پر از کوچه هاي فرعيست که قبلا هيچ نبود! و من سرگشته مي مانم در اطناب خوش صداي اين نوا که                       

                                        بگو که از کدوم طرف

                                    ميشه به آرامش رسيد؟؟؟!!!                      

        هـذيـان مي گويم باز يا اينکه خود بخشي از هـذيـان کسي شده ام که خــاب مي بيند؟! کاش بيدار شود

        زودتر که من کار دارم و خسته ام از هذيان تکراري اين ديوانه اي که خـاب مي بيند!!


        در سالن مترو ايستاده ام. صداي نکره اي از پشت بلندگو به من مي گويد که پشت خط قرمز بايستم! ياد حرف
        هاي خواننده جــذامي وبلاگم مي افتم.((وبلاگت چرا به روز نمي شه قـاتـل؟..تنبل شدي زياد..))! جــذامي هميشه راست مي گويد بايد چيزي بنويسم. روي تن قطاري که جلوي خط قرمز در چشمانم نشسته يک پست طولاني مي نويسم اما قطار مي رود و مي برد نوشته هاي من را هم! صداي آزار دهنده ي پشت بلندگو اين بار اسم مرا صدا مي زند و دستور مي دهد که پشت خط قرمز سکو بايستم. خوب شد اسمم را گفت يادم رفته بود که قـاتـل ام!! تحکم صدايش که انگار دستور دادن را نشخوار مي کند، بد مي کند حالم را. از خط قرمز مي گذرم..مي پرم پايين و روي ريل هاي قطار مي ايستم. اين طرف راست است و آن طرف چپ! راه تونل سمت چپ را مي روم! صداي احمقانه ي پشت بلندگو ديگر دارد خودش را مي کشد اما چکار مي تواند بکند براي کُشتن قدم هاي مني که راهي ِ کشتنم!! در تاريکي تونل چشم هاي روشن قطاريست که به استقبال محکمه ي من مي آيد و من در فکرم که چطور شکايت اين شهر متهم را به پيشگاه راننده ي قطاري ببرم که به سمت من مي آيد قدم قدم. چشم هاي قطار با چشم هاي من که يکي مي شود چيزي درون رگ هايم منهدم مي شود و سنگفرش مريض خانه پر مي شود از خون گرمي که هنوز Oمنفي است! کسي که چهره اش صورت ندارد دست من را مي گيرد تا پايم سُر نخورد روي اين همه سطح لزج خيس بي معني! با شبهي که صورتش چهره ندارد به پياده رو مي رويم. ساعت چند بايد باشد؟! اي داد...ساعت صفحه درشت بند سرمه اي ام باز کجاست؟!! بود شايد اگر، من اين همه سرگردان نبودم حالا با ذهني که همه ي سوالش اين است که چند است ساعت؟! پياده رويي که مي رَوَمَش نه تنگ است و نه پر شده از هجوم خوشرنگ نارنجي هاي خوشمزه ي من..
         و من تــمـريـن مــرگ مـي کـنـم...

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۴۳۳ در تاریخ چهارشنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۲ ۰۱:۱۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3