بانو "فرسا خانجانی عمران"، شاعر مازنی، زادهی سال ۱۳۵۸ خورشیدی، در بابل است.
▪کتابشناسی:
- مردی که سایهاش قاب شده
- روزها روی میز در هوای بارانی ساری
- پرندگان سر به هوا
و...
▪نمونهی شعر:
(۱)
[و مرگی تازه]
یادم نیست
آخرین بار کی دیدمات
انگار برف از انتظاری کهنه برگشته بود
برگشته بود ملافهها را سفید کند
چشمها را موها را
برف شباهتِ عجیبی به مرگ داشت
و آن جنازههای ترد، تمامِ شب میبارید
و مرگی تازه روی مرگ نشسته بود
دست کشیدی روی سالهای بعد
دست کشیدی از سالهای قبل
و آن دستهایی که در کارِ ردِ پاهای تازهاند
آه آن دست
نقشههای شومی برای رفتن داشتند!.
(۲)
گفتم
زندگیات چند فصل دارد؟
گفت
زندگی پشت میلهها
یا زندگی بیرون میلهها؟!
گفتم
هر پرندهای تکهای از آسمان را به منقار دارد
چه اهمیتی دارد
گفت
درست جایی که رویاها به دردم میخورد
کنار رودی که دستهای مرا میشست
بیدار شدم
همه چیز سر جایش بود
غیر از دستهایم!.
(۳)
شاید اگر تو
رنگ دیگری داشتی
من اینقدر پاییز نبودم
و اینقدر صدایم نمیریخت!.
(۴)
این روزها
آنقدر طبیعی زندهام
که همه فکر میکنند
زندهام!
(۵)
همیشه فکر میکردم
آخر دنیا کجاست
وقتی که تو رفتی
دنیا در چند قدمی من به آخر رسید!.
(۶)
همیشه چراغهای روشن
تاریکی عمیقی
در اطرافشان دارند!.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)