سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        علی عسکر غنچه شاعر ایذه‌ای
        ارسال شده توسط

        سعید فلاحی

        در تاریخ : يکشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۲ ۰۳:۳۱
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۰۵ | نظرات : ۱

        استاد "علی‌عسکر غنچه"، شاعر، منتقد و پژوهشگر ادبی خوزستانی، زاده‌ی سال ۱۳۳۳ خورشیدی، در شهرستان ایذه است.
        ایشان دارای مدارک تحصیلی کارشناسی زبان و ادبیات فارسی، و فلسفه و علوم سیاسی است. 
        استاد "فیض شریفی" درباره‌ی ایشان می‌فرماید: "شاعر پیرسال و نواندیش ما، فلسفی‌ و اجتماعی می‌اندیشد ولی احساس، عاطفه و انديشه او زیر شعاع تصاویر و ترکيب‌ها و تتابع اضافات، گاهی گم و کنگ و مبهم، مخفی ‌می‌‌ماند".

        ▪کتاب‌شناسی:
        - درخت واژگون (دفتر شعر) - انتشارات فراگفت - ۱۳۷۸ 
        - سیمرغ در ادب فارسی (مجموعه‌ی تحقیقی و پژوهشی) 
        - شهره‌ی آفاق گنجه «نظامی»  (مجموعه‌ی تحقیقی و پژوهشی) 
        - زندگی مولوی  (مجموعه‌ی تحقیقی و پژوهشی) 
        - گسیختگی ادبیات حاضر  (مجموعه‌ی تحقیقی و پژوهشی) 
        - گرمسیری یخبندان (دفتر شعر) - ۱۴۰۰ 
        - انديشه‌ای در رقص باران (دفتر شعر) - ۱۴۰۱ 
        و..
         
        ▪نمونه‌ی شعر:
        (۱)
        به هنگام که باران
        فاتح غمی گشوده است 
        تنها سکوت 
        که نام تو را 
        بر اقلیم حافظه‌ام
        در فروغی مجسم 
        تقریر می‌کند 
        بر خنکای سپیده‌دمان
        غزلی از ملاطفت تو 
        ترجمه خواهم کرد
        در کتمان بی‌گمان
        و زخمی که به پناه
        مرهمی می‌رود
        تا هویدا شود
        این غم سرکش.

        (۲)
        به هنگام که،
        همه آموخته‌های دیرینه‌ام
        در فصل‌های تابش 
        با آن اعلان سخن گفتیم 
        همه ترانه‌های روان مرا
        بر من بیدار می‌کنید 
        در دامن دریای تابان
        با خود ببرید 
        زیر لب مکرر کنید 
        بسان وزیدن باد
        و پر از زمزمه‌ی باریکه آب
        که فرو می‌رود
        در عزم امتداد دشت‌ها 
        و تصنیف آنچه گفتن بود
        برای بهاری پیش‌رس 
        به شاعری فانوس به دست 
        جهانی ساده می‌انگارد
        نظیر شرابی بی‌تاک
        در جنگل‌های بی‌درخت... 

        (۳)
        ستاره‌ها که از آسمان می‌گریختند 
        در اعماق ستیغ‌های سیمین 
        و تو بر اورنگ آسمان
        به شاهی نشسته‌ای
        پر تعبیر در اندیشه‌ای
        فرو ریختِ خاموشی 
        و زیر طنین کهن‌تر از زمان
        می‌خرامیدی بر گستره‌ی نرم
        در خاطره راه‌های متروک
        که چراغش در معرض باد می‌چرخید 
        ...
        «و» غزلی از غالب سپیده دمان
        زیر برگِ سیپدارها 
        بسان رنگی که‌ در دیار دیگر 
        به صدا که در می‌آید 
        ترجمان واژگانی که 
        در شب پناه گرفته‌اند 
        تو را با نور خواهم نوشت،

        (۴)
        [برای آواره‌گان افغانی که به زیر تیغ جهل مقدسانی که خواهان عدالت هستند.] 
        زندگی را ناگهان بسیار سخت 
        تحمل ناپذیر است به درد
        چون طفلی آغشته به خون
        خوش به کف افتاد
        سقوطی دوار به آغاز
        ورای افقی باز
        سوگوران تنها و خموش
        می‌خواند گلویم 
        پرنده‌ای با فوج‌های پر طنین 
        و ما به سنگ خارا حک شدیم  
        بی‌آنکه در وحشت‌آباد
        هراسان سوی گورستان
        به پناه آمده‌ایم 
        و باد بسان خوشه‌ی خشک 
        می‌فشردمان در هم 
        و تو چشم به افق سفر بستی؟!
        سفری خوش که بشارت می‌دهد 
        به تماشای صلح نشسته‌اند 
        در دل‌ها امیدی
        به گونه‌ی دگر است،
        هر کلامی که به راستی و یقین 
        تسلا بخش سعادت تو است 
        در ساحت صمیم چشم‌ بگشا 
        که تازه جان، لبریز جام تو باد.

        (۵)
        شرم و نفرت نمرده است 
        در میان غبار و
        انفجارِ فریادها 
        ...
        در تکثیر ناامیدانه 
        صدای خشن می‌سازند 
        جایی که قساوت را
        جمعی می‌فروشند 
        ...
        و شکفتن تجربه  
        مرگباری است 
        در انحنای قطاری
        بی‌مقصد 
        ...
        دیری است 
        در جست و جوی
        سایه‌های 
        بی‌بال و پرواز
        قله‌های انبوه زمان را
        در عنصر نجات 
        فرا می‌بالد 
        ...
        چون قایقی بلور
        از دهان مرده می‌گویند سخن 
        چتری از تور عنکبوت
        می‌کوبند بر قلب آدمی.

        (۶)
        چون سنگی بر گور
        یا سنگی از نشانی بی‌نشان
        از یاد برده‌ایم  
        وطنم را
        خشک می‌بارید 
        سقف رویاهایمان
        بر ملال خیزش پنهان
        نور سبز درخت 
        غرق خواب سپید 
        در نوردید 
        صخره‌های فرسوده زمان
        بر برج عاج کینه 
        نافی دشنه بر گلو 
        آخرین قطار
        پر از حکمت سقراط
        می‌گذشت از کوچه‌ها 
        از خانه‌ها 
        تا نیاز سخن گفتن 
        ردای مُزَین در شعرم
        به ستارگان از مرز می‌شکند 
        چون خنجری در تبعید.

        (۷)
        در پسِ سکوت
        خماری ژرف
        جام کهنه‌ای 
        لبریز ز ناخالصی 
        رازهایی است  
        مرا به زبان دگر 
        ...
        و صخره‌های بی‌جان
        درخت‌های کاج
        زمخت و بی‌رمق  
        صدایی می‌رسید 
        ...
        ورای خواب‌های نهان
        نسیمی که می‌زایدش سحر 
        بر لبه‌ی خورشید بی‌شمار
        ...
        به زبان نرم سنگ 
        کلام عتیق تو را می‌شنود
        و نوری به آستانت می‌دمید 
        ...
        نگذار باد غروب خورشید 
        در خانه‌ات لانه کند         
        تا غنچه‌های بامدادی
        در صمیم خاطر خود
        سو سو زنند 
        در شکوفه‌ی سرخ
        بسی شِکُوه خواهد داشت 
        حذف هذیان سراب.

        گردآوری و نگارش:
        #زانا_کوردستانی 

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۴۱۹۹ در تاریخ يکشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۲ ۰۳:۳۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        مهدی عبدلی حسین آبادی
        يکشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۲ ۱۲:۱۴
        درود بر شما خندانک
        اشعار زیبایی بود خندانک
        به مهر بمانید و ماندگار خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2