چه بگویم هر روز سراغم را می گیرد
گاهی با کفش های لنگه به لنگ ، لنگش می کنم
چقدر این لنگیدن را دوست دارد
چقدر پابه پای لنگ من می خواهد تغییری را در راز پاهای لنگ شده من بگذارد
با دست راست پای لنگم را در کفش تنگ قرار بده
خیلی قشنگ شبیه طفل معصوم پا به پای من دستم را بگیر
اخیرا کسی به دیدنم نمی آید
اخیرا جنجال بر انگیز دوباره شبیه نابالغ در محبوبیت، کسی چوب دستی را بر پای لنگ فرود می آورد
آهای میانسال شده از سوته دل افکار عجیب ،کجای ذهنت پیش شرط قرار سنگ من شده است
مستقیم و رودر رو در چشمم ظاهر شو و بگو
خوشبختی منتهای حواس کدام شش دانگ شده یک باور عجیب است؟
بگو وحشت را تکذیب خواهم کرد
بگو خودستایی ،بیشتر تنها سنگ شده تنهایی من است
دوساعت قبل از رسیدن ، ترجیحت را در کفش هایت خفه کن و یا زیر بالش چنددقیقه زیر سر نگه دار
آری همین قسمت در روزنامه را بخوان
همین قسمت را باشتاب میلاد یک پرنده یا پروانه را به آینه ها نشان بده ،بگو من کمی لنگم
همین قسمت را بخوان .گاهی شایعه ضربه خطرناک خوشبختی است
ذهنت به چه چیز پس کشیده می شود
گاهی هیچ اسمی در خوشبختی لنگ نیست
هرچند تو سنگ به سنگ من لنگ باشی
بااحترام محمدرضا آزادبخت