دچار ِ سقوط ِ شخصیتی شدن، در سرازیری رفتاری قرار گرفتن و نیازمند ِ تایید اطرافیان بودن، تنها زمانی امکانپذیرست که به شدت تاثیرپذیر و شکننده باشیم.
فراموش کنیم که چه قدرتهایی داریم، فراموش کنیم چه روح ِ بزرگی جهانمان را اداره میکند.
در این فراموشیهای مهم، دچار ِ غربالگری رفتاری میشویم به نحوی که افسار فردی و اجتماعی ما را جهان آنها به دست میگیرد، گاهی برای ما نسخهی شادی میپیچند، لحظهای بعد افسار را به سمت غم میکشانند. گاهی برایشان موجودی تحسینبرانگیز میشویم و گاهی زیر چنگال خصمشان زخمی!...
در این مواقع، اگر من ِ آگاه بیدار باشد، بیفوت وقت، سکوت ِ تمام ِ ابعاد ِ وجود را، به روح و جسم تجویز میکند و از من ِ ناآگاه ِ پرهیاهو میخواهد، لحظهای از ساعات ِ شلوغیهایش بکاهد و خود واقعیش را ببیند که چگونه در چنگال ِ عوامل بیرونی گرفتار ِ خودسرکوبی شده!...
اما زمانی که من ِ ناآگاه حرفش بُرش ِ بیشتری داشته باشد، در مداری قرار میگیریم که به طرز فجیعی احساس پوچی را در ما زنده میکند و ضعیفترینمان را به وَرطهی نابودی میکشاند.
*******
نمیتوانیم جهانمان را محدود به جهان خود کنیم، نمیتوانیم در تعامل با جهان ِ دیگران نباشیم، چرا که ما جزیی از کل ِ جهان ِ یکدیگر هستیم.
اما میتوانیم تاثیرپذیری را از دروازهی عقل عبور دهیم. آنگاهست که خود را ارزشمند مییابیم و این هرگز به معنای خودبرتربینی نیست بلکه یکی از مشخصههای اصلی شخصیتی قویست!...
*شاهزاده*