فرزاد بادپا قهرمان ملی حرم حضرت شاهچراغ(ع) یا آریوبرزن و بابک؟!!
متأسفانه شاهدیم که گزاره های حساس تاریخی و روایات پر بحث تاریخ بدست افراد بی تخصص مورد جعل و تحریف و جراحی های خانگی و خارج از اتاق عمل قرار میگیره تا جایی که بدروغ و بر مبنای احساسات شووینیستی تمام اولین ها در تاریخ رو چون تأسیس اولین دانشگاه،ضرب اولین سکه ها و پزشک و پرستار رو به اقوام آریایی و هخامنشی نسبت میدن در صورتیکه این داده ها کاملا نادرست هست و بر مبنای اندیشه های نژادی صادر میشه.امیدواریم دوستان به رشته تخصصی خودشون بپردازن و بیشتر از این روایات تاریخی رو دستمایه تمسخر خودشون قرار ندن.بسیار زشت هست کاری که برخی به اصطلاح افراد اندیشمند انجام میدن و متأسفانه برخی در اشعارشون و بعلت عدم مطالعه این داده های دروغ رو بکار میبرن!!!
ورود به حوزه های گسترده و عمیق و باریک تاریخی بدون کسب تخصص و نگاه علمی در زمینه روش های تحقیق تاریخی جز جعل و تحریف های شاذ ارمغانی به بار نمیاره
در منابع تاریخی غربی آمده است که آریوبرزن 25 هزار و حتی در برخی نقلهای تاریخی، بیش از 40 هزار نیروی پیاده و سواره داشت.[1] اما اسکندر، حدود 10 هزار نیروی نظامی داشت. جالبتر اینکه نیروهای تحت امر آریوبرزن بر بالای کوه (و بر فراز گردنه) کاملاً مسلط بر اوضاع بودند، اما لشکر اسکندر در قعر دره و آن هم به همراه ارابههای سنگین حمل بار بود.[2] با وجودی که آریوبرزن 4 برابر اسکندر نیروی نظامی داشت و از حیث جغرافیایی نیز دست برتر داشت، اما باز هم از اسکندر شکست خورد! مانند تیم فوتبالی که در خانه خود (یعنی در زمین خود) بازی میکند، باد هم به نفع او میوزد. 4 برابر تیم حریف، بازیکن دارد یعنی تیم حریف 3 بازیکن بیشتر ندارد، در حالیکه این تیم 11 بازیکن کامل دارد! اما باز هم از تیم میهمان (با همان 3 بازیکن) شکست بخورد! پس از این شکست، رسانههای مزدور تیتر میزنند که تیم 11 نفره ما در زمین خودمان و با وجود داشتنِ امکانات کامل، از یک تیم 3 نفره که خسته و کوفته و در بدترین وضعیت بدنی بودند، شکست خوردند! اما چیزی از ارزشهای آنها کم نشد! چون دلاورانه جنگیدند! هرچند مفتضحانه شکست خوردند! وضعیت آریوبرزن دقیقا چنین است. در حالیکه 4 برابرِ اسکندر نیروی نظامی داشت، محیط جغرافیایی نیز کاملا به سود او بود، اما باز هم شکست خورد. آیا چنین شکست حقیرانه و مفتضحانهای سزاور تقدیر و تشکر است؟ از همین جا میتوان دریافت که چرا مردم ایران هیچگاه در گذشته یادی از آریوبرزن نکردند و ترجیح دادند او در قبرستان تاریخ، مدفون شود. اما از عصر قاجاریه، جریانهای فراماسونی، استخوانهای پوسیده آریوبرزن را بیرون کشیده و او را به عنوان نماد غیرت و هویت ایرانی به خوردِ سادهلوحان دادند! و این ظلمی است بس بزرگ و وقیحانه که استعماگران علیه مردم و تاریخ ایران صورت دادند.
در مکتوبات دیودور سیسیلی میخوانیم که وقتی اسکندر مقدونی به دروازه شوش -که در برخی منابع، دروازه پارس نامیده شده- رسید، شخصی به نام آریوبرزن با 25 هزار پیاده نظام و 300 سواره نظام در کمین او قرار گرفتند! هنگانی که اسکندر قصد عبور از تنگه را داشت، نیروهای تحت امر آریوبرزن از بالای کوه شروع به غلتاندن سنگها کرده یا به سوی نیروهای اسکندر تیراندازی میکردند و اینگونه به لشکر مقدونی آسیب رساندند. اسکندر پس از تجدید قوا و بعد از درگیری توانست گردنه را به تصاحب خود درآورد. عدهای از سربازان آریوبرزن کشته شدند. برخی اسیر و برخی نیز فرار کردند.[3] دیودور سیسیلی در اینجا از سرنوشت آریوبرزن سخنی نمیگوید. آیا او فرار کرد؟! حسن پیرنیا مینویسد که آریوبرزن به همراه برخی از یارانش از دست لشکر اسکندر فرار کرد، ولی در نبرد بعدی کشته شد.[4] هرچند برخی منابع از کشته شدن او نیز سخن نگفتهاند، بلکه از فرار او سخن گفته اند (Arrian, iii. 18). به هر روی منابع غربی در زمینه حوادث نبرد میان اسکندر و آریوبرزن دچار اختلافاتی هستند.[5] گذشته از این، شخصی ایرانی به نام ارتهباذ نیز در تاریخ وجود دارد که پسری به نام آریوبرزن داشت. در منابع یونانی آمده است که ارتهباذ به همراه پسرش (آربوبرزن) به ایران خیانت کرده و به اسکندر پیوستند.[6]
اما بابک خرمدین:
حسن پیرنیا مینویسند: «در اوان خلافت مأمون در شمال و مشرق آذربایجان شخصی بنام بابک خرّمدین به ادّعای خدائی و احیای آیین مزدکی برخاست و مردم زیادی که همه جامه های سرخ دربر میکردند دور او را گرفتند. بابک به یاری این سرخ جامگان یا محمّره مدّت بیست سال بر آذربایجان و ارمنستان مستولی بود و چندین بار لشکریان مأمون و معتصم را شکست داد و بیش از 500,000 نفر از ایشان را کشت و هیچ کس حریف او نمیشد.»[7] ایشان در ادامه به بحث جنگ میان افشین و بابک هم اشاره میکند. نکته ی قابل توجه در این است که به گفته ی ایشان در زمان استیلای بابک بر نواحی شمال غرب ایران، بیش از پانصدهزار نفر از لشکریان خلفای وقت کشته شدند و البته بر پژوهشگران روشن است که اکثر این کشته شدگان، همان ایرانیانی بودند که در لشکر عبدالله طاهر و افشین برای نبرد با خرمدینان حرکت کرده بودند. همانگونه که در ابتدا گفته شد با ظهور بابک و بر عهده گرفتن رهبری خرمدینان، در اهداف و منش این نهضت انحرافاتی عمیق روی داد. آنچنانکه حکیم زجاجی تاریخ نگار و ادیب ایرانی در قرن 7 هجری، در همایون نامه مطالبی بسیار عجیب و هولناک بیان میکند. او میگوید بابک مردم را به جرم مسلمان بودن و یا همراهی نکردن، قتل عام میکرد: «دو ده سال بر خلق بیــداد کرد، دل ناجوانان از ایـن شــاد کـرد. گروهی که نادان و بی دیـن بدنـــد، به راه بداندیـــــش پرکین شـــــدند... بهجز کشتـنش هیچ کاری نبـود، به دل در ورا مهــر یــاری نبـــود. فرو برد گردنکشـان را به خاک، زمیـــن کرد از مرد آزاده پـــاک. چه مایه مسـلــمان که او بی گنــاه، بکشــــت و بیفــــــکند در تیره چـــاه».[8] نکته آخر این است که برخی چنین معتقدند که بابک خرمدین دلاور سرزمین آذربایجان بود! لیکن حقیقت این است که (با نگاه به منابع رسمی) بابک نه از سوی پدر و نه از سوی مادر اهل آذربایجان نبود. نیاکان پدری او از قبائل عراق بودند و از سوی مادر نیز اهل سیستان،[9] و آذربایجان هم تنها پناهگاه او بود. گرچه مردم غرب و شمال غرب ایران در ابتدا با او همراه بودند اما پس از قتل عامها و کشتارهایی که علیه بیگناهان انجام داد و همچنین روشن شدن انحرافات اخلاقی وی کمتر کسی حاضر به همراهی وی شد و ضعیف شدن جریان تحت سرپرستی وی نیز به همین خاطر بود که حمایتهای مردمی را از دست داد و در نهایت، اندک یاران باقی ماندهاش را نیز رها کرد و خود به تنهایی، سوی ارمنستان گریخت.
پینوشت:
[1]. دانشنامه ایرانیکا، همان، به نقل از Anabasis 3.18.2.
[2]. دانشنامه ایرانیکا، همان، به نقل از Arrian, Anabasis 3.18.1; Curtius 5.3.16f.; Diodorus 17.68.1; Stein, op. cit., pp. 19f.
[3]. ديودور سيسيلی، ايران و شرق باستان در كتابخانه تاريخى، ترجمه حميد بيكس و اسماعيل سنگارى، تهران: نشر جامی، 1384، ص 720-721.
حسن پيرنيا، تاريخ ايران باستان، تهران: نشر دنياى كتاب، 1375، ج 2، ص 1414-1415.
ديودور سيسيلی، همان، ص 722. همچنین بنگرید به:
Encyclopædia Iranica, ARIOBARZANES, by M. A. Dandamayev, A. Sh. Shahbazi, P. Lecoq; Originally Published: December 15, 1986, Last Updated: August 12, 2011, Vol. II, Fasc. 4, pp. 406-409
به نقل از Curtius 5.3.17; Diodorus 17.68.1.
[4]. حسن پيرنيا، همان، ج 2، ص 1417-1418.
[5]. حسن پيرنيا، همان، ج 2، ص 1418.
[6]. حسن پيرنيا، همان، ج 2، ص 1641
[7. حسن پیرنیا و عباس اقبال آشتیانی، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه، ناشر: خیام، تهران، چاپ نهم، متن تاریخ مفصل، ص 100
[8]. حکیم زجاجی، همایون نامه، مصحح: علی پیر نیا، نشر آثار، تهران، چاپ اول، جلد 1 صفحه 561
[9]. برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری و مریم میر احمدی؛ انتشارات علمی و فرهنگی؛ تهران، چاپ چهارم، جلد 1 صفحه 366.