شنبه ۳ آذر
گرگ و میش
ارسال شده توسط بهمن بیدقی در تاریخ : دوشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۳:۳۷
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۴۰ | نظرات : ۱۰
|
|
گرگ و میش
احتشام الدوله ، عموی ناصرالدین شاه که حاکم بروجرد بود ، به تهران آمد و به حضور امیرکبیر رسید . امیر از او پرسید : وضع بروجرد چطورست ؟
حاکم جواب داد : قربان ، اوضاع به قدری امن و امان است، که گرگ ومیش ازیک جوی، آب میخورند. امیرکبیر پاسخ داد : من میخواهم مملکتی که من صدراعظمش هستم ، آنقدر امن و امان باشد که ، گرگی وجود نداشته باشد تا درکنار میش آب بخورد ، تو می گویی گرگ و میش از یک جوی آب میخورند . حاکم جوابی نداشت و سرش را پایین انداخت .
ازکتاب داستانهایی از زندگانی امیرکبیر، اثر مرحوم ، استاد محمود حکیمی ( رحمة الله علیه )
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۳۳۹۲ در تاریخ دوشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۳:۳۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
با سلام و عرض احترام هنرمند بزرگوار سپاسگزارم سلامت باشید | |
|
با سلام و عرض احترام استاد بزرگوار سپاسگزارم سلامت باشید | |
|
با سلام و عرض احترام آقای کاظمی نیک بزرگوار سپاسگزارم سلامت باشید | |
|
با سلام و عرض احترام هنرمند بزرگوار سپاسگزارم سلامت باشید | |
|
با سلام و عرض احترام هنرمند بزرگوار سپاسگزارم سلامت باشید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
چه حکایت جالبی به اشتراک گذاشتید ای کاش اینطور شود که گرگ ها دست از صفات درند خویی بردارند و آرام بگذارند مردم نفس بکشند