سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 28 آبان 1403
    17 جمادى الأولى 1446
      Monday 18 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۲۸ آبان

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        تا همان را به تو باز پس دهم ...
        ارسال شده توسط

        الهام ملک محمدی

        در تاریخ : جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ ۱۶:۴۷
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۴۶ | نظرات : ۸

        دختر جوان آمد برای لحظاتی خیره شد در من می گفت :
        چه باید کنم غمی دارم که هیچ کس نمیفهمد 
        و من تنها چشماش خودش را به او نمایاندم 
        رفت ...
         
        دختری دیگر ولی نگاهم کرد 
        دستی به موهایش کشید 
        گفت :
        امروز روز خوبی ست ، خوشحالم ،
        لبخندی به من هدیه داد 
        و من نیز مانند خودش لبخند زدم 
         
        میانسال بود نگاهم کرد ، و می گفت :
        خسته شده ام تحمل ندارم ، آزارم می دهند ، چکار کنم ؟
        و من نگاه در مانده ای به او انداختم
         
        مادری اما وقتی نگاهم کرد پر از احساس خوشبختی بود با کودکی در آغوش که نوازشش می کرد 
        و من نوازش کردنش را به او ...
         
        پیرانه سر آمد نگاهم کرد ، بی تفاوت بود و هیچ نگفت 
        و من نیز بی تفاوت
                                                                 
        دیگری آمد نگاهم کرد 
        گفت :
        کمرم درد می کند زانویم درد می کند  بدون عصا نمی توانم راه بروم
        کی می شود بمیرم ؟
        و من نیز سوالش را از خودش پرسیدم ...
         
        کودکی آمد توجهی نکرد و شادان شادان گام برداشت و   دور شد 
        و من نیز پشت سرش شادان دیدمش ...
                                                                                          
         
        رو به رویش ایستادم 
        آینه ی مسافرخانه ی سر راهی گفت :
        پر از خاطراتم 
        آدم های زیادی آمدند
        و من تنها خودشان را به خودشان نمایاندم 
        بگو ببینم  به من (زندگی) چگونه می نگری ؟         
        تا همان را به تو باز پس دهم ..

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۳۰۹۵ در تاریخ جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ ۱۶:۴۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        سید هادی محمدی
        شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ ۲۰:۰۹
        خندانک
        الهام ملک محمدی
        الهام ملک محمدی
        شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ ۲۲:۱۳
        درود ، ممنونم خندانک
        و خوشحال خواهم شد اگر اشعارم رو واکاوی بفرمایید
        ارسال پاسخ
        عارف افشاری  (جاوید الف)
        جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ ۰۶:۵۱
        خندانک
        الهام ملک محمدی
        الهام ملک محمدی
        جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ ۱۱:۰۱
        خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ ۱۰:۱۶
        دوردبرشما 🌸🌸🌸
        الهام ملک محمدی
        الهام ملک محمدی
        جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ ۱۱:۰۲
        درود خندانک
        ارسال پاسخ
        آذر مهتدی
        يکشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۱ ۱۳:۴۵
        درود بانو جان
        زیبا بود
        خندانک خندانک خندانک
        الهام ملک محمدی
        الهام ملک محمدی
        يکشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۱ ۱۴:۴۴
        درود سپاس خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2