سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        عبدالعظیم فنجان شاعر عراقی
        ارسال شده توسط

        سعید فلاحی

        در تاریخ : يکشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۱ ۱۳:۴۵
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۹۰ | نظرات : ۲

        استاد "عبدالعظیم فنجان" شاعر عراقی، زاده‌ی سال   ۱۹۵۵ میلادی در ناصریه، عراق است.
        وی در اواخر دهه‌ی هشتاد میلادی از عراق خارج شد و سفری طولانی را در تبعیدگاه‌های گوناگون آغاز کرد که تأثیری ژرف در واژگان و نگره‌ی شعری او بر جای گذاشت. او به هیچ‌ یک از نسل‌ها و جریان‌های شعری معاصر عربی و عراقی تعلق ندارد و خود «خارج از دسته» آواز سر می‌دهد. 
        اشعار بسیاری از او در معتبرترین روزنامه‌ها و مجلات عربی منتشر شده‌ است و برخی از کارهای او به زبان‌های مختلفی همچون انگلیسی، آلمانی، اسپانیایی، فارسی و… برگردان شده‌ است. 
        او در زمینه‌ی روزنامه‌نگاری نیز فعالیت می‌کند و مدتی سردبیری روزنامه‌ی «المحور» را بر عهده داشته‌ است.
        از او تاکنون چند مجموعه شعر و رمان به چاپ رسیده‌ است از جمله: 
        - کیف تفوز بوردة؟ (چگونه برنده‌ی یک گل شوی؟) 
        - أفکر مثل شجرة (چون یک درخت می‌اندیشم)  
        - رؤیاساز (رمان)  
        - ترانه‌ای برای به‌ خاک‌ مالیدن جهان 
        - مراسم تشییع یک شبح 

        ▪نمونه‌ی شعر:
        (۱)
        [یک درخت] 
        وقتی کار بریدنش تمام شد 
        متوجه سایه‌اش نبودند 
        که همچنان ایستاده بود
        به پشت‌سر نگاه نکردند 
        و
        همچنان سایه‌ی گنجشک 
        میان سایه‌ی شاخه‌هایش 
        جست‌وخیز می‌کرد.

        (۲)
        [رود] 
        رود می‌آید 
        امواج خود را نمی‌یابد 
        دستی می‌یابد، پوشیده از آسمان.
        رود می‌رود
        طنین امواج خود را نمی‌شنود
        صدای افتادن سنگ‌ها را در بستر خود می‌شنود
        به گستره‌ای پهناور می‌رسد 
        کودکی می‌بیند 
        که شن‌ها را به شنیدن آواز خود فراخوانده‌ است:
        ای رود
        ای رود
        این‌ها بستر و مسیل تو نیستند 
        این‌ها 
        خطوط دست‌های من‌اند!.

        (۳)
        [سرگردانی] 
        مردی از نردبانی بالا می‌رود
        و بر شانه‌ی خود، نردبانی دارد
        که مردی دیگر، از آن بالا می‌رود
        در انتهای هر نردبان
        نردبان‌هایی‌ست 
        که مردانی از آن‌ها بالا می‌روند 
        و بر شانه‌ی خود
        نردبان‌هایی دارند 
        نردبان‌ها، به نردبان‌ها منتهی می‌شوند 
        سرگردانی، به سرگردانی 
        و امید 
        به لغزشگاه…

        (۴)
        [یک زن]  
        خوابیده است 
        و هیاهویی در عکس نیست 
        جز هیاهوی گردنش 
        که حسرتم بر آن روان می‌شود:
        زنی... نقش شده بر دیوار
        در صحرایی... در پادگانی متروک.
         
        (۵)
        [كلاغ] 
        امشب 
        كلاغى بر بند رخت مى‏نشیند 
        و به ساعت‏هاى نقش بسته بر پیراهن آویخته 
        نوك مى‏زند 
        امشب 
        كودكى عقربه‏ها و شماره‏هاى افتاده را جمع مى‏كند 
        و از آن‏ها زمانى جدید مى‏سازد
        زمانى شسته با آب و صابون
        امشب 
        زنى، وحشت‏زده
        از نردبان رؤیاهاى خود سقوط مى‏كند 
        زیرا كلاغى 
            پیراهنش را به نوك زد و
                 به دور دست‏ها پرید...

        (۶)
        [یك ترانه] 
        شاخه را تكان بده
        تكانش بده
            حتى اگر خشك باشد 
        شاخه را تكان بده، تكان بده، تكان بده 
        بگذار درخت
            اوقاتش را
            به بیدار ساختنت
                     سپرى كند.

        (۷)
        [یک زن]  
        در لباس خواب، زنی ـ روی شیشه ـ را باران می‌شوید 
        و آن‌گاه که برق شامگاهی می‌درخشد 
        بر شانه‌های فانوسی که نفت آن تمام شده است،
        زن، از دیده پنهان می‌شود.

        (۸)
        [برو] 
        برو، ای که با زغال
        زندگی‌ات را سیاه کردی.
        برو، برو
        و مرا بگذار
        تا این جثه را بر ضد دوستی اشباح برانگیزم.

        (۹)
        آری
        قطعن دوستت‌ می دارم
        وگرنه
        در‌ وطنی‌ چنین غمگین‌ 
        چه‌ می توانستم‌ بکنم؟!
         
        گردآوری و نگارش:
        #زانا_کوردستانی 

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۳۰۳۰ در تاریخ يکشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۱ ۱۳:۴۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        فریال امینا
        يکشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۱ ۱۹:۲۴
        🌹🌱
        جواد کاظمی نیک
        سه شنبه ۲ اسفند ۱۴۰۱ ۱۱:۴۰
        🌷🌸🌷🌸
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2