سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        وصیت یک فاحشه
        ارسال شده توسط

        عبدالله خسروی (پسر زاگرس)

        در تاریخ : جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۱ ۱۱:۳۱
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۵۵۰ | نظرات : ۱۳

        خداحافظ نه سلام ..زندگی ام بیشتر شبیه یک پایان تلخ بود تا شروعی شیرین ..بچه بودم ودر رویاهای شیرین بچگی روزگار رو  سیر میکردم .مادری داشتن زیبا ومهربان ..شبیه فرشته ها ..پدرم  زحمتکش بود وآدم حلال وساده ای ..هنوز در دوران خوش کودکی زندگی میکردم که تصادفی هولناک در یک غروب پاییزی پدر ومادرم را برای همیشه به آسمان فرستاد ..من ماندم ودربه دری  ..مدتی خانه عمه ..چندصباحی خانه دایی ..آواره وسرگردان بودم .اوایل از سر ترحم بهم محبت میکردند اما همین که ماندنم طولانی شد وباری بر دوششان شدم  دیگر اثری از محبت نبود ..شده بودم کلفت خانه هاشان ..بزرگتر که شدم زیبا وبرنا شدم ..چشمهای هوس انگیز پسران فامیل مدام اندامم را نشانه میرفتند ..عاقبت از بی پناهیم سواستفاده کردن وچندباری مرا بزور مورد تعرض قرار دادند ..پشتیبانی نداشتم ..از روستا فرار کردم وخود را به دژخیم شهر سپردم ..بیکس وتنها ..دختری دست وبال شکسته ..بی ستاره ..رانده شده از زندگی ..خواستم حلال زندگی کنم ..لقمه حلال بخورم ..ولی لعنت بر این مردم پست ..همانان که اینک با تنفر به من نگاه میکنند وفاحشه ام میخوانند ..همانان از من فاحشه ساختند ..همانان تن عریان مرا در ازای لقمه نانی به آغوش هوس وشهوت خویش کشیدند ..به هرجا که سر زدم برای کار ..هم خودم را میخواستند وهم تنم را ..آی لعنت بر این دنیا ومردمان پست ..مردانی  که روز در خیابان به صورتم تف مینداختند وشب در بستر گناه لب بر لبانم میگذاشتند  برویم آغوش وا میکردند ..مردانی که روز جلسه میگذاشتند واستشهاد نامه امضا میکردند ومرا ازمحله شان بیرون میکردند وچند روز بعد در محله ای دیگر  ودر اتاق خوابی دیگر هم بسترم میشدند ..همانان آغوشم را به تکه نانی خریدند .همانان شرف وجوانیم را به چند اسکناس خریدند ..اینقدر گرسنگیم دادن ..مرا آواره خیابان وپارکها کردن ..مرا به هیچ خانه ای راه ندادن ..دست من تنهاوبیکس را نگرفتند ..تا آنگاه که مجبور شدم به اولین مشتری تنم پاسخ مثبت بدهم ..آنوقت بود که همه بطرفم هجوم آوردند ..این مردم از من فاحشه ساختند ..خدایا این فاحشه را بپذیر که امشب مهمان توام ..مرگ بر زندگی ولعنت بر مردمان نامرد وپست ..بدرود زندگی عبدالله خسروی(پسرزاگرس)

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۲۸۸ در تاریخ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۱ ۱۱:۳۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2