بانو "عهدیه صولتبرد" شاعر هرمزگانی، زادهی نخستین روز سال ۱۳۵۷ خورشیدی در روستای زنگارد از توابع شهرستان بستک است.
تحصیلات ایشان، دیپلم ادبیات و علوم انسانی است و تاکنون کتابهای زیر را چاپ و منتشر کرده است:
- همسفر (شعر) ، ۱۳۹۹
- دانستنیهایی از سلامت زنان و کودکان ، ۱۳۹۹
- در گذار لحظهها (شعر) ، ۱۴۰۱
▪نمونهی شعر:
(۱)
[شام تار]
غنچهای از گل که در دستان خار افتادهام
آنقدر زردم که از چشم بهار افتادهام
سالها خود را به زیبایی دل آراستم
بیسبب در اوج مستی من خمار افتادهام
در کویر بیکسیها دورتر از هر چه هست
خانهی متروکهای دور از دیار افتادهام
کاسهی زرین دست شهریاری بودهام
مثل یک قاب نمیآید به کار افتادهام
کاروان واژهها در ذهن من بود و کنون
فارغ از اندیشهی شعر و شعار افتادهام
چوب خودخواهی ایام جوانی خوردهام
مستحق دار بودم پای دار افتادهام
هر کسی با ما نشست از صولت پروانه گفت
تا که خود شمعی شدم در شام تار افتادهام.
(۲)
[آرزوی پرواز]
دلم یک آسمان پرواز میخواست
دوباره رفتن و آغاز میخواست
تماشای جهان هر سو که باشد
به پا اما به چشمی باز میخواست
دلم بعد از هزاران سال نوری
نگاه و فرصت اعجاز میخواست
برای نغمه خوانیهایم امروز
طنین زخمهی شهناز میخواست
کسی ما را در این وادی ندیده
از این رو دل کمی ابراز میخواست
و تا در شعر و احساسش نماند
کمک از حافظ شیراز میخواست.
(۳)
[آیینهی دل]
ما یک نفس از عشق بریدیم و چنان شد
آیینه، دلم بود که رسوای جهان شد
شهر همه با قافلهی جهل و خرافات
حرفی که زدم مغلطهی حدس و گمان شد
گفتم که به مهر از خود و دنیا بنویسم
مهرانهی من صاعقهی بار گران شد
ما جز به محبت، سخن یاوه نگفتیم
این قصه که در کوی و گذر ورد زبان شد
ای کاش که بر سایهی ما خلق نشینند
پیش از که بگویند برو وقت خزان شد
منظور من از عشق توکل به خدا بود
افسوس به تعبیر بد این شعر بیان شد.
(۴)
[حسرت]
تند بادی آمد و از سر گذشت
زندگی با آن همه باور گذشت
در دلم افسانهی بسیار بود
آن چه در دل بود شد یک سرگذشت
حسرتم اینبار پایانی نداشت
با دل پر آرزو آخر گذشت
گاه گاهی در کنار این و آن
گاه در اندوه سیم و زر گذشت
الفتم از شعر هرگز کم نشد
گر چه در شامی ملالآور گذشت
خواب بودم من شبی در این میان
آنچه را میخواستم دیگر گذشت
حیف از آن عمری که در هر گوشهاش
این چنین بیحالی و شور و شر گذشت.
(۵)
گریز از سرنوشت تیرهام نیست
غمی هم سایه دارد، این دگر چیست؟
اگر دنیا مرا یک مهره کرده
بگو شاهش کجا، سرباز او کیست؟
(۶)
برای خسته دل دنیا چه دارد؟
صدای ساحل و دریا چه دارد؟
تن ویران شده در زیر غمها
برای امشب و فردا چه دارد؟
(۷)
چرا امروز ساحل بیقرار است
به پشت موج رود خون سوار است
کجا قوهای عاشق را پراندند؟
که این دریا عزایش بیشمار است!
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)