سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        اميدي از جنس نور...
        ارسال شده توسط

        سمیرا شریفی (آسمان)

        در تاریخ : چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۱ ۱۵:۲۵
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۰۵۷ | نظرات : ۴

        بنام يكتاي بي همتا

         

        آنچنان سر در گريبان فرو برده بود كه گوئي تمامي غمهاي عالم بر او احاطه كرده اند....

        نه اشكي...

         نه آهي...

        آري اشك را شرمسار از با او بودن....

        آه...  نيز، راه رهايي يافته بود....

        تنهاي تنها بود....

        نوميد دل و بي صدا...

        تاريكي همه جا را فرا گرفته بود....

        نور بود ولي او...

        ديگر نه مي ديد،‌ نه مي شنيد و نه...

        زمان همچنان مي گذشت و او در همان حال...

        ناگه چشمانش به خواب رفت ....

        گوئي سالهاست كه مرده است...

        روشنائي....

        نور....

        خدايا چه مي بينم!!!!!!

        دستهایش را جلوي چشمانش نهاد....

        آري قدرت نور چشمانش را مي زد...

        قدمهايش بي اختيار به سوي نور مي رفت...

        چشمانت را باز كن....

        نور همان نوریست كه تو چشمانت را بر آن بسته بودي...

        نور بود در قلب تو....

        در وجود تو....

        تو خود، خواهان ديدن نبودي....

        آري اين صدا و اين جملات تكرار مي شد

        و او غرق در ناباوري و حيرت!

        به سختي به زبان آورد

        كيستي تو؟!!!!

        پاسخ آمد...

        منم اميد...

        اميدي از جنس نور...

        برگرد هنوز با توأم...

        راه درازي پيش رو داريم...

        تو تنها نيستي....

        من با توأم....

        من با توأم....

        من با توأم....

        ناگه چشمانش را باز نمود....

        آري اينجا چقدر روشن است...

        همه جا اميد است...

        همه جا نور است....

        اميد هميشه است...

        اميدي از جنس نور


        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۲۵۰ در تاریخ چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۱ ۱۵:۲۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2