سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 27 خرداد 1403
  • روزجهاد كشاورزي (تشكيل جهادسازندگي به فرمان حضرت امام خميني -ره-)، 1358 هـ ش
10 ذو الحجة 1445
  • عيد سعيد قربان
Sunday 16 Jun 2024
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    يکشنبه ۲۷ خرداد

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    اميدي از جنس نور...
    ارسال شده توسط

    سمیرا شریفی (آسمان)

    در تاریخ : چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۱ ۱۵:۲۵
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۰۴۴ | نظرات : ۴

    بنام يكتاي بي همتا

     

    آنچنان سر در گريبان فرو برده بود كه گوئي تمامي غمهاي عالم بر او احاطه كرده اند....

    نه اشكي...

     نه آهي...

    آري اشك را شرمسار از با او بودن....

    آه...  نيز، راه رهايي يافته بود....

    تنهاي تنها بود....

    نوميد دل و بي صدا...

    تاريكي همه جا را فرا گرفته بود....

    نور بود ولي او...

    ديگر نه مي ديد،‌ نه مي شنيد و نه...

    زمان همچنان مي گذشت و او در همان حال...

    ناگه چشمانش به خواب رفت ....

    گوئي سالهاست كه مرده است...

    روشنائي....

    نور....

    خدايا چه مي بينم!!!!!!

    دستهایش را جلوي چشمانش نهاد....

    آري قدرت نور چشمانش را مي زد...

    قدمهايش بي اختيار به سوي نور مي رفت...

    چشمانت را باز كن....

    نور همان نوریست كه تو چشمانت را بر آن بسته بودي...

    نور بود در قلب تو....

    در وجود تو....

    تو خود، خواهان ديدن نبودي....

    آري اين صدا و اين جملات تكرار مي شد

    و او غرق در ناباوري و حيرت!

    به سختي به زبان آورد

    كيستي تو؟!!!!

    پاسخ آمد...

    منم اميد...

    اميدي از جنس نور...

    برگرد هنوز با توأم...

    راه درازي پيش رو داريم...

    تو تنها نيستي....

    من با توأم....

    من با توأم....

    من با توأم....

    ناگه چشمانش را باز نمود....

    آري اينجا چقدر روشن است...

    همه جا اميد است...

    همه جا نور است....

    اميد هميشه است...

    اميدي از جنس نور


    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۱۲۵۰ در تاریخ چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۱ ۱۵:۲۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0