سه شنبه ۲۹ اسفند
شعر مثنوی
|
|
سال خوشت باد و صد سال چو این سالیان...
|
|
|
|
|
و انگاه که من دل را سپردم دست یاری ...
|
|
|
|
|
شعر تویی چشم و چراغ بهار
کشتهٔ گمگشتهٔ قایقسوار
شعر بلندی تو به بالای روز
شمع شبی، شعلهور و غر
|
|
|
|
|
منشورِ او تَبَر، من خام و بی خبر
او ریشه می زند، من جار با خطر
در بام و بومِ شب، او می کشد هنر
من
|
|
|
|
|
از روزن (شب) مهتـاب" بر بستــر (شب) تابیـد
در سینهٔ (شب) گم شد"تا (شب) نفسی خوابید
|
|
|
|
|
تکه ابری در فلک آمد پدید
بادِ سردی آمد و بر او وزید
|
|
|
|
|
حاجی فیروز..؟
از ان روزی که شد فیروزحاجی ؟
دوای دردها شد بی علاجی
کدامین نامسلمان شد معرف
|
|
|
|
|
به روی رخم قطره ای چکّه کرد
دلم را به شوقِ تو صد تکّه کرد
|
|
|
|
|
زاغکی روی درختی لانه داشت
هر چه می دزدید آن جا می گذاشت
|
|
|
|
|
هوای عشق در هر مکانی فرق دارد
چراغ او به هر کوچه ای یک برق دارد
|
|
|
|
|
طبیعت چون زنی زیبا به اندامش طلا دارد. لبش سرخ و هزاران رنگ او بر گونه ها دارد.
|
|
|
|
|
جهان کشتزارِ عمل های توست
کتابی قطور از غزل های توست
|
|
|
|
|
هر آنچه داشتم روزی ز کف دادم به نام تو
به دریا دل زدم اما شدم غرق سراب تو
|
|
|
|
|
💝گر بیایی تو ای یار زیبا💝
💝گر گذاری قدم بر سر ما💝
|
|
|
|
|
شعر زیبای تضاد از شاعر امیرعباس مومنی
|
|
|
|
|
هر کس که به جاقلبِ تو دل آویزد
با ظلم در این عدم نمی آمیزد
|
|
|
|
|
این خشت که زندانی هر دیوار است
در بند و اسیر و تشنه ی دیدار است
|
|
|
|
|
باباکه فقیر و دلشکسته است
|
|
|
|
|
پشت من خنجرِ دوست ، مشت من بر دیوار
هشتِ من گیرِ نه و ، میل من بر سیگار
خوابها دیدم از عشق ، عشقِ
|
|
|
|
|
من بستر دردم تهی از شادی و شور
|
|
|
|
|
تو این شهری که آدم هاش غریبن
همه حرف و حدیثاشون عجیبن
|
|
|
|
|
به چشم تو معتاد و وابسته ام...
|
|
|
|
|
چو بدخواهی دلت خرم ببیند
به کامت سفره ی اغوا بچیند
|
|
|
|
|
خواب دیدم پول پارو می کنم
|
|
|
|
|
عرعری گر آید از ما در سَتیغ ...
|
|
|
|
|
🍀به گفتار قلبت همی راه جوی🍀
🍀به عشق حقیقت تو آن راه پوی🍀
|
|
|
|
|
لعنت به دنیای پُر از اعدامی بَرچَسب
|
|
|
|
|
تازگیها شعرهایم بوی مردن می دهد
قاصدک اینجا خبر از غصه خوردن می دهد
|
|
|
|
|
بار الها دائمُ الّطفی به ما
رحمتی فرما ز دریای عطا
|
|
|
|
|
ای بنده تو از چه در هراسی
ای دوست چرا در التماسی
الله تو را رفیق و یار است
معشوق تو آفریده گار اس
|
|
|
|
|
♥️بر این حس و بر یار صد آفرین♥️
♥️بر این عشق و بر آن رخ و بر جبین♥️
|
|
|
|
|
در عَجَب هستم از این چرخِ گذر
گاه خیرت می دهد گاهی که شر
|
|
|
|
|
روز مبعث نقطهی پرگار در تاریخ بود
|
|
|
|
|
معیشت به گاهی برآورده خون
|
|
|
|
|
خدایی که داری عطایی عظیم
خودت وصف کردی خودت را کریم
|
|
|
|
|
در زدم و گفت بگو کیستی ؟
آدمِ این دور و ورا نیستی
|
|
|
|
|
🍀به یاران باران، به پاکان درود🍀
️🍀که عرشی بسازند از تار و پود🍀
|
|
|
|
|
جای گلولهی آخر، عشق تو توی خشاب بود
|
|
|
|
|
گل چو در بستان بروید زنده است
خوش طراوت دارد و پاینده است
|
|
|
|
|
مهر فرزندآوری،
مهری عمیقا جانفزاست...
|
|
|
|
|
ذهن دریچه ای برای لمس زندگی است
و چه بسا زندگی واقعی آن چیزی است که به آن می اندیشیم..
|
|
|
|
|
راهم شده بیراهه و چاهم شده وافر ، دینم شده بی دینی و قلبم شده کافر ، از درد همین بس، نفس آید به شمار
|
|
|
|
|
🌿شادمان ساز چو این وقت دوان می گذرد🌿
🌿قدر هر لحظه بدان چونکه زمان می گذرد🌿
|
|
|
|
|
به دیدار روی تو بی طاقتم
دریغا و دردا که بی طاعتم
ز اعمال زشتم فغان می کنم
چنان ضجّه ها در نهان
|
|
|
|
|
بهین کار ازبرای زن،
سُرورِ خانوادهست...
|
|
|
|
|
خداوند والا و زیبای من
خداوند قدّوس و یکتای من
تو هستی پذیرای نجوای من
خداوند امروز و فردای من
|
|
|
|
|
ای که مُلکِ بی وفا را چاکری
اول و آخر خدا را شاکری
گوید این اندیشه را با رقص و ناز
یارِ دلبر با
|
|
|
|
|
گرفتار گرداب کوتاهی ام
به آن ساحل امن تو راهی ام
تویی صاحب فخر و مجد و ثنا
تویی صاحب عزّ و عهد و
|
|
|
|
|
من دلم دلتنگ یار است ای خدا
عاشقم....
|
|
|
|
|
در یکی از روزهای پرطراوت بلبلی !
|
|
|
|
|
مجمعی آورد ، یزدان در الست
آدمی زاد و بشر در ذر نشست
|
|
|
|
|
لب خشک و لرزانم از قعر چاه
به چاهی که کندم به بیل گناه
صدا می زند ای عظیم الرّجا
معینا مغیثا به م
|
|
|
|
|
هان آن کز فحوا نادیده انگارد
|
|
|
|
|
عشق تو گر کفر بوَد کافرم
جان بستانید که من حاضرم
|
|
|
|
|
این شعر پیرامون داستان عاشقانه لیلی و مجنون است.
|
|
|
|
|
مالِ دنیا چرکِ دست و جسمِ سالم نعمت است
|
|
|
|
|
الهی به کوی تو باز آمدم
به سویت برای نیاز آمدم
ز دریای سوز و گداز آمدم
به دنبال کسب جواز آمدم
|
|
|
|
|
دلم شادی و امید و کمی فریاد می خواهد...
|
|
|
|
|
دنیا..جهانشناسی
دنیا به نظر ز دل خیالی است
دنیا ز بقاء سویِ کمالی است
او خالقِ هم زما
|
|
|
|
|
روزی که شیخ ما گذر از ونکور نمود
"فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست"
از بین شاهدان که یکی مرگ او ب
|
|
|
|
|
🌹از این بهترم آرزو یاد نیست🌹
🌹وطن خرم است و جهان دیدنیست🌹
|
|
|
|
|
حق سفارش کرده خاص و عام را
پاس دارید حرمت ارحام را
|
|
|
|
|
نمی ماند نهان نیرنگ سالوس
|
|
|
|
|
آموز تو این نظم و عدالت .
راهی که کند راه خداوند حکایت.
|
|
|
|
|
با نام تو زینت دهم این نقل همچون نار را
درمان جانم میشوی؟ درمان بده بیمار را
پیدا و پنهان می شوی
|
|
|
|
|
کنم یاد ز خاطرات خاکریز
بیاد شهیدان لور عزیز
بیاد مردان دلیر و سترگ
مردان مرد ایلات بزرگ
بیا
|
|
|
|
|
تقدیم به مردم و شهر عزیزم ،زادگاهم شهرستان ازنا در استان لرستان
|
|
|
|
|
حکمِ قرآن است حکایت می کند
ربِّ تو این طور قضاوت می کند
|
|
|
|
|
الهی منِ یگانه بدین چیست؟
|
|
|
مجموع ۴۳۱۷ پست فعال در ۵۴ صفحه |