سه شنبه ۲۹ اسفند
شعر فلسفی
|
|
مگر ثاقب چه می دانست از اقبال این دوران
که بر گیسوی خلق آویخت عصیان چرخ گردون را
|
|
|
|
|
به راستی آیا که ذات آدمی...
|
|
|
|
|
زندگی، در تابش خورشید، هویدا نمیشود مگر؟
|
|
|
|
|
دختر سی سالهٔ کتاب فروش...
|
|
|
|
|
شادان برو.اجتماعی
با اشک دنیا آمدم ، با اشک می میرم هلا
در زندگی بامعرفت، آزاده شو شادان برو
آ
|
|
|
|
|
بر گل نشست قايق بى بادبان من
ناگاه تيره شد همه جاى جهان من
ماندم ميان ورطه اى از انتظار و ترس
|
|
|
|
|
عین و ذهن.دوبیتی فلسفی
عمل از پختگی در کار باشد
زهی بهتر ز قیل و قال باشد
عمل با علم چون همر
|
|
|
|
|
برف ها بر روی هم انباشته گشته...
|
|
|
|
|
ما چه کردیم که بر ما اینگونه گذشت؟
|
|
|
|
|
هان آن کز فحوا نادیده انگارد
|
|
|
|
|
و ما همینطور حشره میمانیم...
|
|
|
|
|
شخصی از خویشان واقوام خودش دلگیر شد
|
|
|
|
|
می خرامد کرکسی چنگال خود...
|
|
|
|
|
دنیا..جهانشناسی
دنیا به نظر ز دل خیالی است
دنیا ز بقاء سویِ کمالی است
او خالقِ هم زما
|
|
|
|
|
گر به دامدشمن افتادی اسیر
روی در رو میزند مردانه تیر
|
|
|
|
|
طغیان غروب در پس ابرها
جدال زرد وتُرنجی
|
|
|
|
|
زندگی ومرگ. فلسفی
مرگ خواهد جان ز تن گردد جدا
جسم می خواهد که تن با جان شود
دائما این جنگ
|
|
|
|
|
ز کدامین حریف گلایه کنم
وقتی که خود به خویشتن گرفتارم
کلید من قفلی نمی گشاید از هیچ دری
وقتی که خ
|
|
|
|
|
خواهم اکنون که دگر بتکده ویرانه کنم
همه بتها شکنم، خرج دو پیمانه کنم
|
|
|
|
|
در تورق برگهای تاریخ
انسان هست و آرزوهای زیبایش
|
|
|
|
|
گناهم را نمیدانم ،که آیا من خطاکارم
مرا در محکمه گفتند ،ابد در حبس میماند
|
|
|
|
|
نوعى از غم در نگاه هر كسى پنهان شده
هركسى كه واقعا مصداق يك انسان شده
آدم از غم ها به شادى
|
|
|
|
|
راه حق. . حکیمان
هرکه راهش حق بود رنجور نیست
هرکه این ره رفت ازخود دورنیست
هم نجات ِ خود
|
|
|
|
|
هر بیر اینسان، آنا دیلینن
دونیانی و سِودانی تانیر
|
|
|
|
|
تجربه ای که درون سینه هاست
|
|
|
|
|
دانش وجهل .اجتماعی
پرتو دانش دهد نور و بقاه
جهل میسازد تاریک و سیاه
دانش وعلم و تفکر ای پسر
آف
|
|
|
|
|
ماه دیدم من زپشت پنجره از راه دور
|
|
|
|
|
بامعرفت.انسانشناس
در عمل هر کس که دارد معرفت
هر کجا با او توباشی با صفاست
معرفت را پیشه کن در راه
|
|
|
|
|
تمام واقعیت های دنیا هم خیالی است
|
|
|
|
|
موج و ساحل دیدنی دارد دریا را زآب
گر نه هر گودال پر باشد زآب دریا نیست
برخیز و ببین این همه دردی ک
|
|
|
|
|
باز هم صبحی دگر با امتحان
|
|
|
|
|
آن نگاهی که از پنجره ی داغِ غضب میبینی
|
|
|
|
|
ترک کن با پاهایت
همه جا را
برای تنهایی...
|
|
|
|
|
جانشین خدا..فلسفی
نوربخشد عقل انسان برشبا ن
شور بخشد فکرانسان درتوان
سود بخشدعلم انسان هرزم
|
|
|
|
|
و ای دیوانه بشنو
سخن دیوانه ای را که
از بهر دیوانگی اش
دیوانه سخن میگوید:
|
|
|
|
|
اوست.فلسفی
این کون ومکان ارادی اوست
آغاز جهان صدای يا هو ست
راهى كه جهان رود ره اوست
ا
|
|
|
|
|
خورشیدِ سینه سوز مرا آسمان ندید
شب پر ستاره بود و سرِ همدلی نداشت
|
|
|
|
|
مینویسم از این تفاوت ها
چون تشابهی نخواهد بود
حسین_قالیباف
تابان
|
|
|
|
|
🍂بنالند مردم همی از ریا
که الحق ریا هست خود یک بلا
|
|
|
|
|
دیروز کجا مانده
که جنگلهایش سبز بود و...
چشمه های روانش سرد
|
|
|
|
|
مغز 2..انسانشناسی
قدرت علمی ز مغز آدم است
عالَمِ هستی به علم او به پاست
این جهان تسخیرعقلِ
|
|
|
|
|
دلم درياى خون اما نگاهم آسمان است
ميان آسمان و موج خون رنگين كمان است
سكون، مرداب بى رحم ت
|
|
|
|
|
سوت میزند برای خودش قطار و،
مستانه میرود به روی ، ریلِ زندگیش
|
|
|
|
|
مغز.1انسان شناسی
هست اندر مغز ما دانش نهان
با تفکر می شود دانش عیان
علم یادت می دهد هر ب
|
|
|
|
|
گناهکاران به بهشت می روند و نیک عللند
چنان سکوتی مرا بلعید که صداها بر گوشم خفه میشدند
|
|
|
|
|
این روزا به باطن خوب کسی نگاه نمیاندازه
|
|
|
|
|
چراغ مغز..انسان شناسی
گر چراغِ مغز را روشن کنی
می شناسی علم را ای نوجوان
گر در افکارت بود علم ی
|
|
|
|
|
منزلم خالی ز هر پیمانه ای...
|
|
|
|
|
آنکه در جریانی فرو می غلطدد و غرق می شود لاجرم میمیرد،چه در دریا،چه در بخل و حسد،....
|
|
|
|
|
منم نمونه ی اندیشه ای سوالی تر
|
|
|
|
|
ای تو کز کوه برفی برآمدی…
|
|
|
|
|
حجاب شعری از قدرت الله حاجی پور
دختر آن ماهی که در روی تو است
زینتی از لطف حق سوی تو است
چ
|
|
|
|
|
ملبس کن خویشتن بر جامه ی بندگی
کزین عزم زیبا ، فریبا شود زندگی
|
|
|
|
|
هواي خانة دل ابر ي و دلگير و پاييز ي است
نسيم خا طر ا ت روز ها ي رفته باراني کنداين آسمان خا لي و خ
|
|
|
|
|
روزِ زمین روزِ زمان روزِ جنونِ یک حسد
در عقده های خفته ای پیدایشِ جرم و جسد
روزِ فرودِ آتشِ شهوت ب
|
|
|
|
|
کنارم بودی
و
درد دوری
نزدیک تر
|
|
|
|
|
حرص وطمع..جامعه شناسی
حرص است زهرمکتب خود خواهی وخود بينى
درحرص وطمع خواهی چون نیست شکوفایی
|
|
|
مجموع ۱۷۰۵ پست فعال در ۲۲ صفحه |