آمده بود کنار خیابان می گفت من هر روز تعطیلی میایم کارناوالها و دسته های موسیقی را تماشا می کنم و لذت می برم. در این چند هفته گروههای شادی و رقص زیادی دیدم. از ال جی ال بی ها تا رقاصان سالسا و جشن ها و روزهای کشورها و هفته قبل هم جشن و رقص هندی ها و و کارائیب ها را تعریف می کرد.
پرسید شما کجایی هستید؟ و جشن شما چه روزی است؟
گفتم من ایرانی هستم. ما جشن ها و مراسم زیادی داریم و تمدن ما قدیمی است و آیینهای زیادی داریم اما متاسفانه بصورت کارناوالی که شما دیدید خیلی کم انجاممیشه. ماه گذشته جشن تیردادگان را داشتیم.
اما امروز یه مراسم خاص و آیینی داریم که خاص یک کشور نیست! خاص یک دین و مذهب است. و گروههای عزاداری شیعیان از همه کشورهای اسلامی نزدیک می شدند با طبل و شیپور و سنج و همخوانی ها و ... سینه زنان و زنجیر زنان و مثل خود ایران و کشورهای همجوار مثل افغانستان و عراق و ترکیه و لبنان و... اینجا مراسم داشتند.
منم همراه آنها گریه می کردم و یواش به سینه ام می زدم.
پرسید چی هست این کارناوال و چرا همه سیاه پوشیده اند و بر سر و سینه می زنند. و یا با اون زنجیر بر پشت شانه های خود.
برایش میگفتم که دیدم چندین نفر دیگر هم مشتاقانه به حرفهایم گوش میدهند و از چهره های منقلب آنها فهمیدم تحت تاثیر قرار گرفته اند با صدای بلندتر توضیح دادم :
که این یک مراسم مذهبی است که به پاس بزرگداشت امام حسین و یارانش که ۱۴۰۰ سال پیش در عراق شهید شدند هست و چگونگی دعوت و وقایع کربلا و شهادت او و یارانش از ابوالفضل گرفته تا علی اصغر ۶ماهه را برایش توضیح دادم. دیدم اشک در چشمانشان جمع شده و گفتم میخواهید گریه کنید تا سبک شوید با توضیحات من در مورد شهدای کربلا و فرزندان امام حسین و رشادتهای ابوالفضل و رفتن برای آوردن آب برای خیمه ها و نحوه ی شهادتش
دیدم از من بروشور یا کتاب و ... میخواهند تا بیشتر آشنا شوند. اون گفت کاش همیشه اینمراسم ها بود ما را یاد عیسی مسیح یکشنبه ها در کلیسا می اندازد.
گفتم کمی صبر کنید و اگر خواستید شما هم سینه بزنید. تا افرادی هستند در کنار این دسته ها کتاب و بروشور توزیع و صحبت در مورد این مراسم می کنند، به ما نزدیک شوند که خوشبختانه یکی از آنها را دیدم و صدایش کردم اومد طرف ما و به انگلیسی سلام کرد و تشکر که آمدید تماشا و بفرمایید در خدمتم اگر توضیح میخواهید؟
به فارسی گفتم سلام چند تا کتاب یا بروشور از فلسفه قیام امامحسین و... اگه داری برای اینها میخوام خودم توضیحات را داده ام و علاقه مندی را در چهره های اونها ببین. اون خانم محجبه با خوشحالی منو بوسید و گفت شما ایرانی هستی؟ خواهرم ممنون، خیلی کمک کردی. اجرت با امام حسین. و مقداری بروشور و چند کتاب که یکیش ترجمه نهضت حسینی شهید مطهری و چند کتاب دیگر به زبان انگلیسی و فرانسوی بود را بهم داد.
تشکر کردم و گفتم به زبان ایتالیایی هم دارید گفت خیر مترجم نداریم. و امسال نتوانستیم کتاب وارد کنیم. گفتم من تا حدودی بلدم. اما شوهرم مترجم زبانایتالیایی است و الان ایتالیاست. دعا کنید کارهایش درست بشه و ما دوباره بهم برسیم. حتما ترجمه به زبان ایتالیایی کتابهایی در مورد امام حسین با ما. آدرس مرکز و شماره تلفنش را داد تا برای همکاری داشته باشم. در حالی که دور میشد. منم کتابها و بروشورها و نشریات را بین تماشاچی ها پخش می کردم.
و این لحظات چقدر زیبا بود. مثل توزیع نذری و غذای امام حسین در سالهایی که در ایران بودم.