چهارشنبه ۷ آذر
کوه خفا کوه قاف
ارسال شده توسط روح اله سلیمی ناحیه در تاریخ : يکشنبه ۵ تير ۱۴۰۱ ۰۳:۱۵
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۴۰ | نظرات : ۲
|
|
دورتر کوه خفا بود که میدیده مرا
من کجا بوده نگارم که نمیدیده مرا
یکسر اتش همه جانها بگشود،
من یکی مانده به اصوات چرا ،
خبری داده یکی،
دستِ یکی،
دیده یکی،،!
خبری بود که در نامه نبودستُ ولی،
دو گنه کار که در وادی غم ،
پس چرا بوده فقط چشمْ یکی
خیره درماهِ حباب از دوقمر خیشُ اطَر
اختری بود که نوترون دو برش.
ماه گر بوده چنین بی خبر از ما چه سرش؟
ان درخت از غمه خشکابه نگر دامنه را
اشک دربستره غمگینِ فنا ،
شد عبث ناله ولی،
کوه داردسخنی،
ساکن خانه من بود پراکنده گری
پیش پا مانده به کوه اینهمه سنگ امده را
من نه پاسخ بتوانم
نه پسین راه اگری
کوه قافی که مرا وعده فقیهان اثری،
مانده ایا من و من پیچو خمش را قدمی،
کوه می نالدو من
ناله در خانه مرا،
دور می دیده مرا،
شاید از بانگ رَهَن،
ان کجا بودْکسی
دست ونگاهم نگرد؟
با من از بام چنین غمکده پرواز کند
از هما بودن اگر بود گذشتیم و ولی،
از گذشتی که مرا داده وعادی قسمی.
اندکی کاش در این بازیِ خوش خویش گران
نگهی بر من و خویشم ،
بشود مانده اگر........
«روح اله سلیمی» ناحیه
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۲۲۲۴ در تاریخ يکشنبه ۵ تير ۱۴۰۱ ۰۳:۱۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
درود با نو شاهزاده خانوم حرفتان صحیح است و اینکه هنوز به نوشته های من سری می زنید از لطف شماست با اینکه می دانید چیزی بدرد بخور نیست 😂😂 سپاس گذارم 🙏🙏🌹🌹🌹 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
می دونید چیه آقای سلیمی ..
ابتدای کار خیلی قشنگ شروع میشه ..
تقریبا همه کاراتون اینجوریه .. و مخاطب رو وادار می کنه بقیه ماجرا رو هم بخونه اما یهوووو وسطاش همه چی مبهم میشه ..
از موضوع این نوشته به شدت خوشم اومد .. داشت یه دنیای فانتزی برام به وجود می آورد .. یهو همه چی قرقاطی شد ..
و من فقط خوندم و غرق در رویای ابتدای کار نشدم ..
امیدوارم متوجه شده باشید چی میگم
جسارت منو ببخشید که رک بودم
درود و در پناه حق