سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 22 فروردين 1404
    13 شوال 1446
      Friday 11 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی

        جمعه ۲۲ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        سال تحویل
        ارسال شده توسط

        برین بهار

        در تاریخ : يکشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۱ ۰۳:۲۷
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۸۱ | نظرات : ۵

        داستان کوتاه:
        "سال تحویل"
        دارم تکه های آخر ماهی دودی را توی
        ماهیتابه می چینم سهیل  هم طبق معمول همیشه موقع آشپزی  از پای چپم آویزون شده و مدام با زبون بچگی خاص خودش میخواد که بغلش کنم و براش از روی کتاب شعرش بخونم و اونم تکرار کنه. 
        همزمان داره بقایای پفک چسبیده به انگشتانش
         را با لباش  پاک میکنه و جسته گریخته به لباس منم یه حالی میده 😉😊 
        صدای موزیک کلیپ عروسیمون هم گوش رو کر میکنه  و هر بار میگم  یکم صداشو بیار پایین سریع میره یه چند دقیقه ای میشینه  روبروی تلویزیون و دوباره برمیگرده  و آویزون میشه  به پای من .
        دیگه ماهی های تو تابه از جلز و‌ ولز افتاده اند و سبزی پلوهم  کمی ته گرفته  اما هنوز خبری از امیرعلی  نیست و هنوز تلفنش رو 
        جواب نمیده  تا بدونم  این مشتری آخر که
        گفت کارش طولانیه چقدر دیگه  منتظرش گذاشته . زیر ماهی و سبزی پلو رو خاموش می کنم ، توی شیشه درِ کابینت موهامو خوب نگاه می کنم  ببینم چندتا تار سفیدی که تازگیها دیدم خوب رنگ گرفته یا نه .
        هنوز سهیل به پام چسبیده مثل برنجهای سبزی دار دور کفگیر، و گوشی امیرعلی هم بوق اشغال میزنه
        میرم تو اتاق و لباسمو که جای سالم نداره از اثر انگشتای سهیل ، و‌بوی ماهی هم گرفته عوض میکنم 
        و از عطر همیشگیم چند تا پاف میزنم بهش.
        سهیل کم کم داره تو‌بغلم خوابش میبره و چیزی هم‌به تحویل سال نمونده  خسته و کلافه 
        چراغ رو‌خاموش می کنم سرم رو  می بندم و با لاکهای ناخنمآن قدر ورمی روم تا خوابم ببره.
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۲۱۶۹ در تاریخ يکشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۱ ۰۳:۲۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1