سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        زارا
        ارسال شده توسط

        رها فلاحی

        در تاریخ : دوشنبه ۱ فروردين ۱۴۰۱ ۰۰:۰۱
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۵۰ | نظرات : ۲

        زارا*
         
         
        دانه‌های درشت برف از آسمان می‌بارید. از پشت پنجره داخل حیاط را نگاه می‌کردم. آدم‌برفی‌ام همان‌جا زیر برف مانده بود.
        ***
        دیشب که خواب بودم؛ برف شروع شده بود. صبح با دیدن برف‌ها خیلی خوشحال شدم و مامان را خبر کردم.
        بابا که از اداره برگشت؛ لباس گرم تنم کرد و رفتیم حیاط.
        بابا با پارو و من هم با بیلچه‌ مشغولِ جمع کردن برف‌های داخل حیاط شدیم. برف‌ها روی هم ریختیم. تلنبار که شد؛ یک آدم برفی بزرگ درست کردیم. مامان هم به کمک ما آمد. او یک هویج بزرگ و کلاه باف بابا و یک شال گردن کهنه با خود آورده بود.
        هویج را بجای دماغ آدم برفی گذاشتیم. بابا کلاه را سرش گذاشت و مامان هم شال گردن را دور گردنش انداخت.
        همینکه شروع به عکس گرفتن با آدم برفی شدیم، بارش برف شروع شد. مجبور شدیم داخل خانه برویم. دلم نمی‌آمد که "زارا" را تنها بگذارم. "زارا" اسم آدم برفی ما بود.
        همگی داخل رفتیم. من جلوی پنجره‌ی حیاط به بارش زیبای برف و آدم برفی تنهایم، نگاه می‌کردم. نمی‌دونستم آنجا، سردش هست یا گرم. لامپ حیاط را روشن گذاشته بودم که "زارا" از تاریکی نترسد. زیر نور لامپ و بارش آرام برف، تصویر زیبایی شکل گرفته بود. مامان یک لیوان شیرکاکائو داغ برایم آورد و گفت: نگران نباش، فردا دوباره، می‌رویم پیش زارا.
        - می‌شود برایش یک پتو ببریم؟!
        - پتو! چرا؟!
        - می‌ترسم که آن بیرون سرما بخورد.
        مامان لبخندی به من زد و گفت: نیازی به پتو ندارد! زارا مثل همه‌ی آدم‌برفی‌ها عاشق هوای سرد و برفی است.
        ***
        فردا صبحِ زود از خواب بیدار شدم. دیشب، قبل از خواب برای "زارا" تصویرش را کشیدم. یک آدم‌برفی تپل و سفید و مهربان. نقاشی را نشانش دادم. چیزی نگفت. انگار از اینکه دیشب تنهایش گذاشته بودم؛ دلخور بود. اما مامان می‌گفت: همه‌ی آدم‌برفی‌ها مغرور هستند؛ به این خاطر کمتر با کسی گرم می‌گیرند و حرف می‌زنند.
        بعدازظهر که بابا برگشت؛ دوباره حیاط رفتیم. بابا شاخه‌های درخت خرمالوی، داخل حیاط را تکاند‌.
        - اینجوری سبک می‌شود و دیگر سنگینی برف، شاخه‌هایش را نمی‌شکند.
        در حین تکاندن شاخه‌ها، خرمالویی مانده بر یکی از شاخه‌ها، جلوی "زارا" افتاد. لبخندی بر صورت "زارا" نقش بست.
        صبح مامان را دیدم که با اسپری قرمز رنگی، برایش دهان کشیده بود. دو تا بافتی نخی را روی شکمش، بجای دکمه گذاشته بود.
        - حالت خوبه زارا!
        "زارا" در جوابم فقط لبخند زد.
        مامان شانه‌هایم را گرفت و گفت: چطوره دوباره چند عکس یادگاری بگیریم؟!
        قبول کردم و رفتیم کنار "زارا". ناگهان غریبه‌‌ای وارد جمع ما شد. آدم برفی از خجالت داشت آب می‌شد.
        غریبه از بس که نرفت، "زارا" به کلی آب شد.
        آن غریبه خورشید نام داشت.
         
        #رها_فلاحی
         
        * زارا : اسم کوردی با ریشه‌ی لاتین، به معنای درخشان و شکوفا.
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۱۹۹۷ در تاریخ دوشنبه ۱ فروردين ۱۴۰۱ ۰۰:۰۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۳ فروردين ۱۴۰۱ ۰۰:۱۱

        سلام متن واقعا زیبایی است ازجمیع جهات.
        عیدشما مبارک خندانک خندانک
        زلیخا رامیار،امید سحر
        سه شنبه ۲ فروردين ۱۴۰۱ ۲۰:۰۵
        درود وسلام ،
        کلمه ی زارا که دیدم دانستم کردی است بیشتر مردم استان ایلام اسم زهرا را زارا صدا میزنند ،همچنین از چادری که بر سر عکس پروفایل است ،احتمال دادم که ایلامی باشید ،امیدوارم هر جا هستید سلامت وموفق باشید ، داستان شما هم زیبا وقشنگ بود

        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3