سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 5 آذر 1403
  • روز بسيج مستضعفين، تشكيل بسيج مستضعفين به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
24 جمادى الأولى 1446
    Monday 25 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      دوشنبه ۵ آذر

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      میدونی شغلِت چیه ؟
      ارسال شده توسط

      بهمن بیدقی

      در تاریخ : پنجشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۰ ۰۴:۲۸
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۲۶ | نظرات : ۴

      میدونی شغلِت چیه ؟
       
      ماجرای اول :
      صبح که سرپرست کارگاه وارد کارگاه شد ، نگهبانِ شب را صدا زد وگفت : چه خبر؟
      نگهبانِ شب ، با حالتی شاکی گفت : آقای مهندس دیشب برای تخلیه ی بار، اینقدر اینا سر وصدا کردن ، نگذاشتن بخوابیم .
      سرپرست کارگاه درحالیکه چشمانش از تعجب گرد شده بود پرسید : مگه تو شبا میخوابی ؟
      نگهبان گفت : مگه شما شبا نمیخوابین ؟
      مهندس پرسید : اصلاً حرفای روزِ اولی که برای استخدام ، پیشم اومدی رُو یادته ؟
      نگهبان گفت : کدوم حرفا آقا ؟
      مهندس زیرلب گفت : با کی اومدیم سیزده بدر وبا اون کل کل نکرد وگفت : برو مسئولِ امورمالی کارِت داره .
      نگهبان که از کانکس خارج شد ، مهندس سریع به مسئول امور مالی تماس گرفت و گفت : تسویه ی این نگهبانه رُو بده و بهش بگو : بِرِه خونه ش هرچقدر دلش میخواد بخوابه .
      با ورودش به امورمالی ، مسئول اونجا بهش گفت : چند شب پیش ، یکی به من گفت : شب تو رُو تووی کانکس نگهبانی دیده که خواب بودی .
      نگهبان گفت : نمیدونم چرا همه با خوابِ شبِ من مشکل پیدا کردن ؟
      مسئول امورمالی گفت : با خواب درشب نه ، با خوابِ نگهبان شب در شب ، و تسویه ش رُو داد و او هم درحالیکه غُرغُر میکرد ، مسئول ، درِ کانکس رُو براش بازکرد وگفت : خداحافظ ، تووی خونه ، خواب خوش بگذره .
       
      ماجرای دوم :
      منطقه ی آموزش نظامی ، اردوگاهی بود چند کیلومتر پَرت افتاده از جاده ، که دورادورش جنگل بود . یکی از مسئولینِ آموزش نظامی ، روزی با لباسِ عادی و غیرنظامی ، به سربازی که در کناری  برای نگهبانی مأمورش کرده بودند نزدیک شد وگفت : معذرت میخوام جناب سرباز! شما ازچی دارید نگهبانی میکنید و اینجا پاس میدید ؟
      سرباز گفت : نمیدونم ، گفتن اینجا نگهبانی بدم .
      مسئول گفت : میدونم ، ولی از چی ؟
      سرباز گفت : نمیدونم از چی ، ولی میدونم که از من اینو خواستن .
      مسئول آموزش دیگه حرفی برای گفتن نداشت . چند لحظه ازاینهمه تعهد !!! سرش گیج رفت .
       
      ماجرای سوم :
      برعکس دو تا ماجرای قبلی ، یه کارگرساده ی ساختمانی بود که روزی که بنّا نبود ، سرپرست کارگاه ، که از فرزی وهوش اوخوشش می اومد به اوگفت : فلانی ! امروز بنّا نیومده میتونی طاق ضربی بزنی ؟  گفت : تا حالا نزدم ولی امتحانش ضرری نداره .
      زد و از بنّا هم بهتر این کارو انجام داد .
      سرپرست کارگاه گفت : دیوارچینی چطور؟
      گفت : امتحان میکنم
      بازهم بهتر از بنّا انجام داد
      چند روز بعد ، اونو توو کارگاه بعنوان آچار فرانسه می شناختند .
      یکی دوسالی که گذشت و درحالیکه او از کارگاه به دلیلی رفته بود سرپرست کارگاه شنید ، او به عنوانِ نماکارِ آجر سه سانتی پیمانکار شده و اکثر کارهاشو هم خودش انجام میده .
      در واقع از سفت کاری ، کارش به نازک کاری کشیده بود .
      مهندس سرپرست کارگاه به شوخی به کسی که این خبر رُو به او داده بود گفت : ببین کارگر نمی خواد بریم پیشش کارکنیم ؟
       
      بهمن بیدقی 1400/10/26

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۱۹۴۷ در تاریخ پنجشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۰ ۰۴:۲۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      طاهره حسین زاده (کوهواره)
      پنجشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۰ ۱۷:۵۴

      سلام و درودها

      زیبا و حکمت آموز و حقیقت نما نوشتید

      اما صد افسوس که واقعیت اغلب اوقات در جامعه کنونی چنین نیست و انسان های کاربلد معمولاً در مملکت ما بیکارند و پُشتِ میز نشین های ِ نه چندان کارآمد برسرکار .

      سلامت باشید و سرافراز
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      پنجشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۰ ۱۹:۳۲
      با سلام و عرض ادب بزرگوار
      سپاسگزارم از شما
      زنده باشید
      ارسال پاسخ
      اصغر ناظمی
      جمعه ۶ اسفند ۱۴۰۰ ۱۰:۵۸
      سلام
      وعرض ارادت خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      جمعه ۶ اسفند ۱۴۰۰ ۱۱:۱۸
      با سلام و عرض ادب بزرگوار
      سپاس
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      میر حسین سعیدی

      مست از فدا نمودن سر را جدا نمودن ااا بر سر نیزه رفتن عشق از خدا ستودن ااا اشاره به حدیث قدسی من عشقنی عشقته وااا ن
      نادر امینی (امین)

      من از آنروز دیوانه لایعقل بشدم روی ماه توبدیدم سوی میخانه شدم تن وجان را برهیدم به فراموشی دل بشکستم دل خودرا سوی میخانه شدم بدر میخانه رسیدم همه دیدم مدهوش زخود وبیخودی اکنون برستم به نهانخانه شدم درنهانخانه نیافتم جز سرگشتگی روح وروان وزنهانخانه شتابان سوی بتخانه شدم چو نهانخانه و بتخانه ومیخانه همه بی روح بدیدم یکسره سوی ازل تاختم و سوخته هشیار شدم
      میر حسین سعیدی

      ما سر ز تن و دل ز جهان رسته و مستیم ااا بر زلف چلیپا دل خود بسته شکستیم ااا نزدیک دل شکسته شد منزل آن یار ااا در دل دل خود شکسته هستیم
      نادر امینی (امین)

      مستیم وزنیم دف چو دوعالم همه عشق است رقصیم وبنوشیم زقدح می که فرزانه عشقیم دیوانگی عبد همه پرتو ذات است یاهو کنیم برهنه گیتی چو دردانه عشقیم
      میر حسین سعیدی

      دیوانه ترین لایق دیوانه ی عشقیم ااا هویی به دل دف شده دردانه ی عشقیم

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1