سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        گره گره.....
        ارسال شده توسط

        دانیال فریادی

        در تاریخ : جمعه ۱۶ مهر ۱۴۰۰ ۱۷:۲۰
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۱۲ | نظرات : ۱

        ایام خشکسالی و قعطی
        کشاورزرفت پیش اسیابان بهاش گفت:
         تو به روح پدر و مادرت
        بچه های من دارند از گرسنگی میمیرند 
        یه خرده به ما گندم بده
        اسیاب یه مقدار گندم ریخت تو دستمال گره زد بهاش داد
        همینطور که داشت می امد دعا می کرد:
        می گفت: خدا به حق عزتت
         گره ازمشکلات مردم باز کن
        گره از گرفتاری های مردم باز کن
        گره از این قعطی از این خشکسالی
        از این نکبتی که ما رو گرفته باز کن
        اینقدر گره گره میکرد
        تا این گره های دستمال باز شد و گندم ها ریخت رو زمین!
        چنان عصبانی شد رو کرد به خدا گفت:
        سالها نردخدایی باختی
        این گره را ازن گره نشناختی؟
        من تو را کی گفتم ای یار عزیز
        این گره بگشای و گندم را بریز
        ان گره راچون نیارستی گشود
        این گره بگشونت دیگر چی بود؟
        من خداوندی ندیدم زین نمد
        یک گره بگشودی ان هم غلظ؟
        الغرض برگشت مسکین دردناک
        تا مگر بر چیند ان گندم ز خاک
        چون برای جستجو خم کرد سر
        دید افتاده یکی همیان زر
        تو مبین اندر درختی یا به چاه
        تو مرا بین که منم مفتاح راه
        سر پنهانست اندر صد غلاف
        ظاهرش با توست باظن بر خلاف
        عقل راخود با چنین سواد چکار؟
        کر مادر زاد را سرنا چکار؟
        سجده کردوگفت: کای رب بتول
        من چه دانستم تراحکمت چه بود؟
        هربلاییکه از تو ایدرحمتی است
        هر که را فقیری دهی ان دولتی است...
        حضرت مولانا...
        با تشکر
        دانیال فریادی
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۱۶۴۴ در تاریخ جمعه ۱۶ مهر ۱۴۰۰ ۱۷:۲۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        سیاوش آزاد
        شنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۰ ۰۳:۱۱
        سلام اثر از پروین اعتصامیست محبت کنید در تایپ دقت بیشتر بنمایید
        من خداوندی ندیدم زین نمط
        یک گره بگشودی و آن هم غلط
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3