دوشنبه ۳ دی
حسین آهنی
ارسال شده توسط لیلا طیبی (رها) در تاریخ : يکشنبه ۲۳ خرداد ۱۴۰۰ ۰۴:۰۱
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۷۹ | نظرات : ۰
|
|
حسین آهنی
حسین آهنی شاعر ایرانی، متولد سال ۱۳۵۷ در تهران بود. مجموعه غزلیاتش سال ۱۳۹۹ در یک کتاب با عنوان «برای نگاهت» در انتشارات هنر رسانه اردیبهشت منتشر شد. او شاعری غزلسرا بود.
حرفه اصلی آهنی، عینکسازی بود.
آهنی، صبح روز جمعه، ۷ خردادماه ۱۴۰۰ برای کوهنوردی به کوههای دارآباد رفت، که در مسیر دچار سکته قلبی شد و درگذشت.
▪︎نمونه شعر:
(۱)
آتش سیگار!
لبم یاد لبت افتاد دلم در سینه ام لرزید
نبودی آتش سیگار فقط حال مرا فهمید
نشستم دور هر چیزی به جز تو خط کشیدم تا
بفهمی عاشقت هستم بدون ذرهای تردید
نبودی و نبودی و نمیآیی و من هستم
همیشه زیر بارانی که بعد از رفتنت بارید
ببین باران که میآید کمی کمتر هوایی شو
تصور میکنم مستی شبیه ساقههای بید
توهم میزنم بادی که در کوچه تو را بویید
برای مردم آزاری نمک بر زخم من پاشید
حسادت چیز خوبی نیست ولی از تو چه پنهان که
دلم از نقش پروانه به روی سینهات رنجید
محاسن را نمیخواهم، کشیدم تیغ بر صورت
خودم دیدم که چشم تو به ریش عاشقت خندید
صبورم سالمم تنها، سرِ شبها خود آزارم
لبت خندان، خیالت تخت، سرم با قرصها خوابید.
(۲)
بانوی من
بانوی من، تنهاییام را میپذیری؟
یک استکان شیداییام را میپذیری؟
گرمای آغوشی پر از مهر و محبت
در خانهی سرماییام را میپذیری؟
آرامش من یک سفر در این مسیر
طوفانی و دریاییام را میپذیری؟
ای مرغ دریایی من، دریا نوردی
با کشتی هر جاییام را میپذیری؟
در سینهام داغی نشاندی ناز شَستت
این لالهی صحراییام را میپذیری؟
بعد از شکست منطقم با خندههایت
قد قامت رسواییام را میپذیری؟
من مرد میدان نبردم در کنارت
این قدرت رویاییام را میپذیری؟
انسان خوبی هستم و تو در نهایت
یک دسته گل آقاییام را میپذیری.
(۳)
ﺍﻓﮑﺎﺭ ﮐﺬﺍﯾﯽ
ﺿﺮﺑﺎﻥ ﻗﺪﻣﺖ ﻓﺮﻡ ﺭﻭﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ
ﺣﺮﮐﺎﺕ ﺑﺪﻧﺖ ﺭﻗﺺ ﺳﻤﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ
ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﺎ ﺣﺮﻑ ﺗﻮ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻥ
ﻟﺐ ﺗﻮ ﻣﯽﮐُﺸﺪ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻓﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ
ﻗَﺴﻤﺖ میدﻫﻢ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﻧﮑﻨﯽ
ﺑﯽﺷﺮﻑ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﮐﺬﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ
ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽﺭﺳﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽﺧﻨﺪﯼ
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺧﻨﺪﻩﯼ ﻣﺴﺘﺎﻧﻪ ﺳﺰﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ
ﺩﻭ ﻗﺪﻡ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻪ آﻏﻮﺵ ﻣﺮﺩﺩ ﺷﺪﻩﺍﻡ
ﺑﻐﻠﺖ ﺳﺎﺑﻘﻪﯼ ﺣﮑﻢ ﻗﻀﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ
ﻣﯽﺭﻭﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩﻫﺎ ﭘﯿﺪﺍﯾﯽ
ﺧﺎﻧﻪ ﺑﯽﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﺻﻼ ﭼﻪ ﻧﻤﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟
ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﻮﺩ ﺷﻬﺮ ﺩﻟﺶ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ
ﮐﻮﭼﻪ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﻭﯾﺎﯼ ﺭﻫﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ
آﺳﻤﺎﻥ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﺑﺮﯼ ﺑﯽﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ
ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺣﺴﺮﺕ ﯾﮏ ﻋﻘﺪﻩ ﮔﺸﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ
ﺳﺮ ﺣﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﺩﻟﻢ ﺑﺎ ﺧﺒﺮﯼ
ﻗﻠﻤﻢ ﺩﺭ ﻏﺰﻝ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۱۳۵۱ در تاریخ يکشنبه ۲۳ خرداد ۱۴۰۰ ۰۴:۰۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.