سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 دی 1403
    26 جمادى الثانية 1446
      Thursday 26 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۶ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        داستان منظوم
        ارسال شده توسط

        آذر مهتدی

        در تاریخ : دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۹ ۰۵:۲۰
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۳۲ | نظرات : ۹

        دوستان داستان منظومی که در اینجا آوردم  وبه اشتراک
         نگاههای هنرمندانه اتان گذاشتم. خیلی خانواده ها در این شرایطند. همه ما به نوعی با آن آشنا هستیم. پیشاپیش از 
        طولانی بودن آن پوزش می طلبم. امیدوارم نظرات خود را 
        برای بهبود بخشیدن به خط خطی هایم از من دریغ نفرمایید. با تشکر آذر مهتدی سوم اسفند 99. 
        مردی از صبح در پی کاری اسیر
        می دوید در کوی و برزن های سیر
        دست خالی بی طعام و بس فقیر
        باز می گشت تهی دست از مسیر
        خانه خالی، سفره خالی، چشمها
        کاسه های اشک و دردی آشنا
        کودکان، چشمان به دستش دوخته
        هرچه را درخانه بوده، برده و، بفروخته
        ای دوصد نفرین  به سمسار زمان 
        مفت از چنگش گرفت عمرش عیان
        مرد دست از پا دراز آمد غمین
        کودکان از خستگی، خوابی حزین
        تلخ لبخندی زد و، آسوده شد
        از نگاه نا امیدان، رسته شد
        نان خشکی را که سم آلوده بود
        بی خبر در سفره اش آورده بود
        صبح از خواب مرگش شد رها
        کودکان را گرد نان از جان جدا
        های های گریید از بیچارگی
        نان سمی در کف از دیوانگی
        (گفت شاید نان جان کودکان
        بهتر از این نان خشک سگ زبان)
        آه آخر کشت نانی خشک طفلان من
        آن جهان شاید بود بهتر از این سنگ کهن
        لقمه ای از دست سرد کودکش 
        خورد نان تا جان رود از پیکرش
        او نفهمید شام تیره شان چه شد
         نان کجا بود و به سم آلوده شد؟
        سهم او از نان همین یک گرده بود؟
        یا رطب در گوشه ای افتاده بود
        نان سمی کار او را ساده کرد
        کرد او را راهی آن سوی درد
        کاش آنجا سفره اش رنگین شود 
        کودکانش سیر و دل سنگین شود
        خوش به حالش؛ خوش برقصد با خدا
        آنکه عمری با خودآ شد  ... بینوا
        کودکان در گرد او با هم همه
        پایکوبان شاد و خندان  هلهله
        گاه مرگ از زندگی نیکوتر است
        وای بر ما زندگی  گر" ابتر" است
        تیغ تیزی دست این زنگی مست
        داده ایم و می زنیم فریاد هست
        یک نفر تا جان مان حافظ شود
        توتیای چشم کور عارض شود
        وای بر ما با چنین افکارمان
        کی رسد فریاد رس بر دادمان
        که همان زنگی مست ماییم و پست
        خودکشی کردیم از روز الست
        تقدیم دردآشنابان
        هفدهم مردادنودو هشت
        آذر.م

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۹۸۹ در تاریخ دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۹ ۰۵:۲۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        طوبی آهنگران
        دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۹ ۰۷:۲۰
        بسیار جالب
        دورود بر شما
        آذر مهتدی
        آذر مهتدی
        دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۹ ۱۱:۱۷
        درود بر شما بانو آهنگرانی عزیز
        بسیار سپاس از حضور پر مهرتان🌺🍃🌺🍃🌺
        ارسال پاسخ
        مجتبی شهنی
        دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۹ ۰۹:۱۳
        درود فراوان استاد بانو
        بسیار
        عالی
        بود خندانک
        آذر مهتدی
        آذر مهتدی
        دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۹ ۱۱:۱۸
        درود جناب شهنی
        بسیار سپاس از حضور سبزتان
        🌺🍃🌺🍃🌺🍃
        ارسال پاسخ
        مجتبی شهنی
        دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۹ ۰۹:۱۴
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۹ ۱۷:۵۹
        درود برشما
        عالی بود
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        آذر مهتدی
        آذر مهتدی
        پنجشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۹ ۲۲:۱۷
        درود بر شما جناب فتحی
        سپاس از مهرتان🌺🍃🌺🍃🌺
        ارسال پاسخ
        محمد قنبرپور(مازیار)
        دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۹ ۲۱:۳۷
        سلام بانوی پاییز
        چه پر شور و غمگین و زیبا خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        آذر مهتدی
        آذر مهتدی
        پنجشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۹ ۲۲:۱۸
        درود بر شما جناب مازیار
        سپاس از نگاه ونظرتان🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1