پنجشنبه ۶ دی
۱۲
ارسال شده توسط پژمان بدری در تاریخ : يکشنبه ۷ دی ۱۳۹۹ ۱۳:۵۵
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۱۱۷ | نظرات : ۲۴
|
|
خواندنِ این کلام به افرادِ سَفیه توصیه نمی شود
می خواهم جملاتم را به سبکِ لانگ تیک دکوپاژ کنم
صدا دوربین حرکت
بغضم گرفته به زانو افتاده ام چگونه شروع کنم؟؟؟از معاویه ی حسادت بگویم یا عمروعاصِ تزویر را تشریح کنم
(برای خوارجِ شمشیرکشیده ی تعصب، تدبیر چیست؟؟؟)
در هوای طوفانی گلایه از اَبرهای بُغ کرده ی استغاثه واژگان تیره می بارد که بر جناغِ دفتر سپید رد پای کلمات سیاه نقش می بندد مدت هاست منِ در خود لولیده می بینم در محرابِ انصاف؛ چکاچاکِ صاعقه ی نامروتی،فرقِ فتوّت را شکافته است و با تحریکِ مال پرستی؛ جعده ی بخل،روانِ سخاوت را
مسمومِ شوکرانِ مرگ کرده که بیداریِ گریه نزدیکست در وجودم اَفواجِ عزاداری نوحه می خواند درونِ قتلگاهِ روابط
با دشنه ی شمرِ منیَت سر از تنِ خورشیدِ ایثار جدا و حضرتِ صبر به بی قراری مبتلا شده کنون که جهان در وَحَلِ نکبت
دست و پا می زند وفاتِ تعقل؛ تحتِ جراحیِ نادانی،فضا را
نفرت انگیزتر می کند حال سجاده به سجده افتاده نیایشِ هم،اشک می ریزد وقتی صداقتِ معصوم مقتولِ دروغِ کذاب
شده و بقای مهر با تازیانه ی خشم جان باخته کجایی؟؟؟
سلطان العارفینِ راهِ مستقیم؛مأمون کبرِ متکبر؛ تواضعِ متواضعِ را، زهرِ غرور خورانده این تشعشعاتِ تاریکی؛ زیرِ سایه ی غیبتِ تو،به گریبانِ زمان چسبیده که در سیاه چاله ی کفر روح از بدنِ ایمان و عصمت عروج کرده و قیچیِ اختناق
زبانِ ترویجِ ظلم ستیزی را بریده پس با تضرع می خوانمت ای وعده داده ی ودادِ دادار بیا که در کارزارِ عدالت؛ توسطِ ذوالقرنینِ حضورت، بُخت نصرِ(بخت النصر) ستم متلاشی وُ درفشِ سلامت برافراشته شود
کات.
ادامه دارد...
دوازده
پژمان بدری
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۰۷۸۰ در تاریخ يکشنبه ۷ دی ۱۳۹۹ ۱۳:۵۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
بانو طاهره عزیزم | |
|
درود بر شما مهربانو جان | |
|
سلام بانو جان | |
|
جاااان الهه ی مهربانی | |
|
عرض ادب ودرو بیکران استادبانو طالب زاده گرامی براستی کلامتان در نظرات نیز بی نظیر است و ارزشمند | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
صدا
دوربین
حرکت
بغضم گرفته
به زانو افتاده ام
چگونه شروع کنم؟؟؟
از معاویه ی حسادت بگویم
یا عمروعاصِ تزویر را تشریح کنم
(برای خوارجِ شمشیرکشیده ی تعصب ، تدبیر چیست؟؟؟)
در هوای طوفانیِ گلایه
از اَبرهای بُغ کرده ی استغاثه
واژگان تیره می بارد
که بر جناغِ دفتر سپید
رد پای کلمات سیاه ، نقش می بندد
مدت هاست منِ در خود لولیده
می بینم در محرابِ انصاف ؛
چکاچاکِ صاعقه ی نامروتی،
فرقِ فتوّت را شکافته است
و با تحریکِ مال پرستی؛
جعده ی بخل،
روانِ سخاوت را
مسمومِ شوکرانِ مرگ کرده
که بیداریِ گریه نزدیک ست
در وجودم اَفواجِ عزاداری
نوحه می خواند
درونِ قتلگاهِ روابط
با دشنه ی شمرِ منیَت
سر از تنِ خورشیدِ ایثار جدا
و حضرتِ صبر
به بی قراری مبتلا شده
کنون که جهان در وَحَلِ نکبت
دست و پا می زند
وفاتِ تعقل ؛ تحتِ جراحیِ نادانی،
فضا را
نفرت انگیزتر می کند
حال سجاده به سجده افتاده نیایشِ هم،
اشک می ریزد
وقتی صداقتِ معصوم
مقتولِ دروغِ کذّاب شده
و بقای مهر با تازیانه ی خشم جان باخته ، کجایی؟؟؟
سلطان العارفینِ راهِ مستقیم؛
مأمون کبرِ متکبر؛
تواضعِ متواضعِ را،
زهرِ غرور خورانده
این تشعشعاتِ تاریکی؛
زیرِ سایه ی غیبتِ تو،
به گریبانِ زمان چسبیده
که در سیاه چاله ی کفر
روح از بدنِ ایمان
و عصمت از جان
عروج کرده
و قیچیِ اختناق
زبانِ ترویجِ ظلم ستیزی را بُریده
پس با تضرّع می خوانمت
ای وعده داده ی ودادِ دادار
بیا که در کارزارِ عدالت؛
توسطِ ذوالقرنینِ حضورت،
بُخت نصرِ(بخت النصر) ستم متلاشی وُ
درفشِ سلامت برافراشته شود
کات.
درود خدا بر قلب مصفّای شما و قلم ارزش نگارتان
و خیلیییی التماس دعا دارم ازتون ... چقدررررررر این مناجات خالصانه ی شما دلنشین و دل آگاه است به دلنشینیِ جملاتی از دعای عرفه امام حسین (ع) و مناجاتنامه ی مولایَ مولایِ علی( ع)
مولایَ یامولا انت القوی العزیز الکبیر المتعال
علی (ع) خود را چنین معرفی می کند: و انا الضَّعیف الذَّلیل .......
وَ هَل یرحَمُ الضعیف الذلیل اِلّا القوی العزیز الکبیر المتعال......
سبحانک یا لااله الّا انت الغوث الغوث ....
خلّصنا مِن النار الدنیا و الآخره یارب یاعزیز الرحیم ... .
اللّهُمَّ عَجّل لِوَلیّک الظُّهور بِفَرَحِ و السُّرور
درپناه دعا و شفاعت چهارده معصوم (ع) و دوازدهمین امام حیّ عزیزِجانهای عوالم ؛
سلامت باشید و سرافراز
لطفاً جمله اول این دلگویه زیباتان را پاک فرمایید. اعضای سایت و خوانندگانِ مردمیِ این سایت هم همگی خوبند و ما از افکار و نوعِ نگرش یا رفتار و کردار و میزانِ رشادت در تقابل با سفاهتِ !! عقلی و نقلی و مصلحت اندیشیِ هیچ کسی اطلاعی درست (( به اندازه ی اجازه بر قضاوت کردن شان )) نداریم .
و یکتا ((عَلیمُُ بِذاتِ الصُدور )) فقط خداست و بس
و یقیناً میزانِ فصاحت و رشادت یا برعکس سفاهت ، یا هرگونه بودنِ بندگانش را هم خودش می داند به کفایت. تشکر یاحق