شعرناب

۱۲

خواندنِ این کلام به افرادِ سَفیه توصیه نمی شود
می خواهم جملاتم را به سبکِ لانگ تیک دکوپاژ کنم
صدا دوربین حرکت
بغضم گرفته به زانو افتاده ام چگونه شروع کنم؟؟؟از معاویه ی حسادت بگویم یا عمروعاصِ تزویر را تشریح کنم
(برای خوارجِ شمشیرکشیده ی تعصب، تدبیر چیست؟؟؟)
در هوای طوفانی گلایه از اَبرهای بُغ کرده ی استغاثه واژگان تیره می بارد که بر جناغِ دفتر سپید رد پای کلمات سیاه نقش می بندد مدت هاست منِ در خود لولیده می بینم در محرابِ انصاف؛ چکاچاکِ صاعقه ی نامروتی،فرقِ فتوّت را شکافته است و با تحریکِ مال پرستی؛ جعده ی بخل،روانِ سخاوت را
مسمومِ شوکرانِ مرگ کرده که بیداریِ گریه نزدیکست در وجودم اَفواجِ عزاداری نوحه می خواند درونِ قتلگاهِ روابط
با دشنه ی شمرِ منیَت سر از تنِ خورشیدِ ایثار جدا و حضرتِ صبر به بی قراری مبتلا شده کنون که جهان در وَحَلِ نکبت
دست و پا می زند وفاتِ تعقل؛ تحتِ جراحیِ نادانی،فضا را
نفرت انگیزتر می کند حال سجاده به سجده افتاده نیایشِ هم،اشک می ریزد وقتی صداقتِ معصوم مقتولِ دروغِ کذاب
شده و بقای مهر با تازیانه ی خشم جان باخته کجایی؟؟؟
سلطان العارفینِ راهِ مستقیم؛مأمون کبرِ متکبر؛ تواضعِ متواضعِ را، زهرِ غرور خورانده این تشعشعاتِ تاریکی؛ زیرِ سایه ی غیبتِ تو،به گریبانِ زمان چسبیده که در سیاه چاله ی کفر روح از بدنِ ایمان و عصمت عروج کرده و قیچیِ اختناق
زبانِ ترویجِ ظلم ستیزی را بریده پس با تضرع می خوانمت ای وعده داده ی ودادِ دادار بیا که در کارزارِ عدالت؛ توسطِ ذوالقرنینِ حضورت، بُخت نصرِ(بخت النصر) ستم متلاشی وُ درفشِ سلامت برافراشته شود
کات.
ادامه دارد...
دوازده
پژمان بدری


0