سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 15 آبان 1403
    4 جمادى الأولى 1446
      Tuesday 5 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        سه شنبه ۱۵ آبان

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        بختک
        ارسال شده توسط

        فرشاد اقبالی

        در تاریخ : چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۹ ۰۴:۴۵
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۳۵۸ | نظرات : ۹

        از زمان کودکی علاقه زیادی به مطالعه داشتم و در هر زمینه ای هرچه بدستم می رسید می خواندم , اشعار خوب و رمان و مجلات و روزنامه و ... شعر نو را دوست داشتم و بعضا بفکرم می رسید چیزی بنویسم ولی خب نوشتی به کی و کجا می خوای نشون بدی , کیه شعرتو تحویل بگیره و مثلا چاپش کنه , این بود که از خیرش می گذشتم , بعدها که کامپیوتر و اینترنت از راه رسید تصمیم گرفتم دریک سایت شعر ثبت نام کنم یعنی حدود ده سال پیش , موقع ثبت نام مرحوم مادرم و برادرم هم بودند و هردو گفتند مرد حسابی آخه تو کی شاعر بودی , اینهمه شاعر بزرگ تو این شهر هست , یک چیزای بی ربطی می نویسی و آبرومونو می بری . من هم به شک افتادم و محافظه کاری  شهرستانیم گل کرد و یک اسم کاملا مستعار انتخاب کردم ولااقل بفکرم نرسید با تخلص ثبت نام کنم , خیلی ها توی سایت شعر بودند که اینطوری شعر می گفتند و کسی نام اصلی آنها را بلد نبود . به هرحال تقصیری نداشتم , زندگی در شهرستان مقیدات خاص خودشو داره وخلاصه عرض کنم در شهرستان اکثرا نمی پرسند کی هستی , می پرسند از کیا هستی و اگر کار بیربطی بکنی به حساب همه خانواده و فک و فامیلت هم نوشته شده و در تاریخ شهرستان ثبت و ضبط می گردد تا نسلهای آینده نیز بیاد داشته باشند!!!!
        وفکر نکنید این امر خاص ایران یا شهر ماست همه شهرهای کوچک دنیا از شبه جزیره کامچاتکا بگیر برو تا اروپا و امریکا همین مشکل را دارند .
        خلاصه بعد از مدتی این سایه من در سایت شعر کار و بارش گرفت و دوستانی پیدا کرد و بعضی شاعران بزرگ هم کارشو پسندیدند و افتاد در مسیر تعالی و ترقی . کم کم حس ناخوشایندی نسبت به این سایه خودم در من پیدا شد و در واقع این سایه مثل یک بختک افتاده بود روی من و داشت نفسم را می گرفت تا اینکه دیگه از دست این موجود خیالی که حاصل فکر و زحمت منو می بلعید خسته شدم و برای همیشه خاموشش کردم و البته هنوز هم آنجاست و بعضی شعرهاش هم سر از سایتها درآورده و بین مردم می چرخه .
        البته خب مهم نیست اون بیست سی تا شعر که کاری ذوقی بود و حالا هرچی شده که شده وفقط حضور در آن سایت فرصتی مغتنم بود چرا که همنشینی با افراد بزرگ واقعا مفیده و آدم چیزهای زیادی یاد می گیره , مثلا یک مورد یک آقای جوان و کم و سن و سالی که زحمتی کشیده بود و عروض و قافیه آموخته بود اونجا افتاده بود دوره و هی اشعار مردم را تقطیع می کرد و می نوشت آقا وزن شعرت درست نیست و غیره تا سرانجام به یکی از اساتید دانشگاه و شاعران برجسته آنجا برخورد کرد و ایشان در توضیح مفصلی قضیه را اینطور تمام کرد که عزیزم ما شعر می گوییم برای زیبا سخن گفتن نه برای وزن و قافیه و قالب و مثالی هم آورده بود که الان در دانشکده ادبیات اساتیدی هستند که بطور چشمی یک شعر بلند را تقطیع می کنند ولی خودشان قادر به گفتن یک بیت شعر نیستند ودر مقابل کسانی بوده اند که از وزن و عروض و قافیه هیچ بلد نبوده اند و شعر سروده اند و مورد توجه مردم هم قرار گرفته است , به هر روی خوشحالم که اینجا منو به اسم واقعی خطاب می کنند و دیگه سایه اون بختک منحوس روی من سنگینی نمی کنه و ضمنا برای حل مساله شهرستانی " از کیا هستی " خانه داخل شهر را هم فروختم و به یکی از شهرکهای اطراف کوچ کردم که برای خودش یک مینی شمال تهران هست و کسی را با کسی کاری نیست , حتی اسم بعضی نقاطش را هم شبیه تهران انتخاب کرده اند مثل زعفرانیه یا منظریه وهشتاد هزار نفر هم جمعیت داره و اینکه میگم اطراف فکر نکنید دور هست , چسبیده به شهر اصلی و فقط یک پل هوایی اونو جدا می کنه و اصلا نام شهرک هم زیبنده اش نیست و یک شهر تمام عیار و شیک و تر و تمیزی هست , در طول چند دهه اخیر شهرما از نظر جمعیت و وسعت پنج شش برابر شده و از نظر امکانات پزشکی و سایر موارد به هیچ روی قابل مقایسه با زمان قدیم نیست بطوریکه از کشورهای همجوار برای معالجه و درمان به اینجا سفر می کنند و این توسعه با شدت و حدت کماکان ادامه دارد. البته از نظر گردشگری و جاذبه های طبیعی و تاریخی هم شهر ما در ایران کم نظیر هست و هرچقدر که بگم تا نبینید حق مطلب ادا نخواهد شد , به امید خدا بعد از ریشه کن شدن این ویروس منحوس به اینجا سفری داشته باشید و یادم افتاد که از عزیزانی که این مطلب را می خوانند استدعا کنم حتما پروتکل های بهداشتی را در این سخت ترین پاییز دنیا بقول یکی از مسئولین وزارت بهداشت رعایت فرمایید .امسال اوایل پاییز داشتم دنبال یک شعر زیبا می گشتم تا برای آشنایان بفرستم و هرچه گشتم دیدم همه قدیمی و تکراری و یا غمگین هستند و گفتم خودم یک شعری جور کنم شبیه شعرهای شاد کتب مدرسه , نوشتم و دیدم بدک نیست و گفتم لااقل این یکی را یک جایی منتشر کنم تا مثل قبلی ها بباد نره و این سایت را انتخاب کردم که انصافا چیزی از سایت شعرقبلی کم ندارد . این بود ماجرای بختک . شاد و تندرست باشید.
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۴۱۲ در تاریخ چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۹ ۰۴:۴۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        سحر غزانی
        چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۹ ۱۱:۱۳
        درود جناب اقبالی گرامی
        چقدر جالب بود
        من هم زمان مدرسه یعنی دوران ابتدایی تا راهنمایی وقتی شعر یا متنی رو مینوشتم هیچ وقت نمیگفتم که شاعر و نویسندش منم 😄
        همیشه فکر میکردم که اگه بگم من اینو نوشتم همه مسخرم میکنن
        من از دوران ابتدایی از زمانی که شعرو شناختم عاشقش شدم و اینقدر این عشق زیاد بود که الان ۱۲ سال میگذره اما اولین شعر ی که خوندم رو هنوز فراموش نکردم اسم شاعر پروین دولت آبادی بود
        از اون زمان شعرای کتاب رو مینوشتم و به درو دیوار اتاقم میزدم
        و هروز آرزو میکردم ایکاش شاعر بشم
        از کلاس سوم شروع به نوشتن کردم اما کودکانه
        و تا پارسال مخفیانه مینوشتم و دلم نمیخواست کسی بفهمه من شعر هم میگم😄😄
        اما خب من هم با همین سایت شعر به این قضیه پایان دادم
        مطلبتون جالب بود و منو یاد خودم انداخت خندانک
        فرشاد اقبالی
        فرشاد اقبالی
        پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹ ۱۹:۰۱
        سلام و درود
        وسپاس فراوان از حضور پرمهرتان
        دقیقا همانطوریه که می فرمایید والبته کاری انجام دادن و مسخره شدن یا شکست خوردن شاید باعث باشه آدم با رفع نقاط ضعفش در مسیر ترقی قرار بگیره ولی بدا به حال کسی که از ترس مسخره شدن یا شکست خوردن هیچکاری نکنه , تردیدی نیست که هیچوقت چیزی نمیشه
        سلامت و شاد باشید خندانک
        ارسال پاسخ
        رامینه خوشنام
        پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹ ۰۲:۵۵
        دورد خیلی جالب بود🌹🙏
        فرشاد اقبالی
        فرشاد اقبالی
        پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹ ۱۹:۰۱
        سلام
        و سپاس فراوان از حضور پرمهرتان
        خندانک
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۹ ۱۰:۱۱
        سلام ودرود جناب اقبالی بزرگوار
        بسیار جالب وزیبا بود
        موفق باشید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        فرشاد اقبالی
        فرشاد اقبالی
        جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۹ ۱۳:۰۵
        سلام و درود
        جناب فتحی بزرگوار
        از اینکه لطف می کنید و مطالب نه چندان خوب بنده را مطالعه می فرمایید سپاسگزارم
        پاینده باشید خندانک
        ارسال پاسخ
        حسین راستگو
        جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۹ ۱۶:۲۵
        سلام و عرض ادب
        چه روان و زیبا می نویسید، لذت بردم.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        فرشاد اقبالی
        جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۹ ۱۶:۵۴
        درود بر شما استاد عزیز
        سپاسگزارم از شما , الان پای مطلب جنابعالی در وبلاگ بودم , من فکر میکردم شما استاد ادبیات هستید جنابعالی هم که میکرو الکترونیک خوندید , معمولا آدمها بالاترین حرفه ای را که بلدند در پروفایل و معرفی خودشون می نویسند بنده هم می خواستم بنویسم توسعه دهنده اندروید و طراح باریهای رایانه ای ولی از یک طرف گفتم بمن میگن تورو چه به شعر برو برنامتو بنویس و از طرف دیگه واقعیتش هم به خاطر اینکه در شهرستان زمینه برای کارهای سطح بالا وجود نداره بعد از ساختن حدود چهل تا بازی دوبعدی و سه بعدی اولیه البته در سطح گروه سنی کودکان و چندتا برنامه اندروید دنبال اینکار را نگرفتم و اینجور معلومه تعداد زیادی از شاعران اینجا متخصصین علوم تجربی و فنی هستند و بازهم از شما متشکرم که نسبت به حقیر لطف دارید و ضمنا در این کامنت یک توضیح راجع به مطلب بالا بدم که سایر عزیزان هم حتما می بینند و آن کاربرد کلمه مینی شمال تهران هست که ممکنه به ذهن برخی خوانندگان چنین متبادر شود که این محل سکونت بنده مثل شمال تهران بالای شهر و من هم جزو مرفهین بی دردی هستم که در ناز و نعمت مشغول شعر و ادبیات هستند ولی واقعیت اینه که اینجا یک شهر مدرن ساخته شده بر اساس اصول مهندسی هست که برای همه طبقات اجتماعی قابل استفاده است مثلا بغل برج وصال که خیلی گرانقیمت هست یک مجتمع مسکونی زیبا با واحدهای 50 متری هم هست که افراد کم بنیه و زوجهای جوان براحتی در آنها و سایر مجتمعهای مشابه زندگی می کنند و دیگه لازم نیست مثلا یک زوج جوان مثل برادر من که در اول ازدواجش یک زیر زمین در داخل شهر اجاره کرده بود زجر بکشند و این توضیح برای تکمیل مطلب بالا ضروری بود . سپاس از شما خندانک خندانک خندانک
        فرشاد اقبالی
        جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۹ ۲۰:۰۳
        از شما و سایر دوستان عذر می خوام که بنده چشمم یک مقداری ضعیفه و اشتباه تایپی ریاد می کنم الان هم متبادر را مبتادر نوشته بودم که اصلاح کردم و یکی هم نیست بگه مرد حسابی لغت قحطه از این کلمه کهن استفاده میکنی , ببخشیذ.
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1