سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        تجربه و پدیده
        ارسال شده توسط

        حسین راستگو

        در تاریخ : سه شنبه ۸ مهر ۱۳۹۹ ۰۳:۴۷
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۷۷ | نظرات : ۱۲

         
        تا حالا در مورد تجربه یه چیزایی گفتم. یه مرور کوتاه می کنم:
        تجربه چیه؟ دو تا از اساسی ترین عناصر تجربه کوالیا و تجربه ی اول شخص هستن
        اما این دو تا رو ما چه جوری شناختیم؟ خوب با فکر و منطقمون. وخوب آیا دلیلی وجود داره که فکر و منطق ما چیز دیگه ای پیدا نکنن؟ یعنی همین طور که کوالیا و تجربه ی اول شخص رو به عنوان دو موضوع اساسی در تجربه داریم، آیا دلیلی هست که مثلن یه موضوع دیگه پیدا نشه؟ به نظر من که دلیلی نیست و به همین دلیل ممکنه در تجربه بی نهایت جنبه های دیگه وجود داشته باشن. در نتیجه دیدگاه تجزیه و تحلیل کردن دیدگاه درستی برای تجربه کردن نیست. تجربه کردن ورای تجزیه و تحلیله. این حتی در همین جنبه های شناخته شده هم دیده میشه. مثلن منطق درتوصیف کوالیا کاملا ناتوانه. پس در واقع دیدگاه منطقی برای تجربه کردن جایی نداره و می بایست این دیدگاه کنار گذاشته بشه.
        اینجا سوال پیش میاد که اگر منطق کنار گذاشته بشه چه دیدگاهی مناسبه تجربه است؟
        آیا ریاضت باعث میشه نسبت به تجربه باز باشیم؟
        آیا استفاده از انواع بسیار متنوع عرفان ها راه تجربه است؟
        آیا نیاز به راهنما وجود دارد؟
        آیا برای تجربه نیاز به پیروی از دین خاصی داریم؟
         
        برای پاسخ به این سوالات کافیه یه موضوع ساده رو در نظر بگیریم:
        تجربه کردن پیش از همه ی اینهاست. یعنی شما هر عقیده ای داشته باشید تناقضی با تجربه کردن نداره. شما می تونید به انواعی از ریاضت اعتقاد داشته باشید، اعمال و افکار عرفانی رو بپذیرید و کسی رو به عنوان راهنمای روحانی خودتون داشته باشید. شما می تونید به هر دینی اعتقاد داشته باشید. سوال تجربه چیست و چطور تجربه کنم سوالیه که در همه ی اینها مطرحه. حتی اگر یه فرد هیچ کدوم این ها رو نداشته باشه باز هم این سوال که تجربه چیه و چطور می تونم تجربه کنم باقی می مونه.
         
        "پذیرش پدیداری" پاسخ بسیار مناسبی برای سوال چگونه تجربه کنمه.
        پدیده چیه: پدیده یعنی همینی که هست. ولی دو خاصیت ذهن ما باعث میشه همون چیزی که هست رو تجربه نکنیم:
        یکی این که ذهن ما می تونه از پدیده های قبلی پدیده های جدید تولید کنه. مثلا یه لیوان شیشه ای رو در نظر بگیرید. حالا تصور کنید که لیوان بیوفته زمین و بشکنه. آیا الان فقط لیوان شکسته در ذهن شماست؟ خیر – ذهن شما هم لیوان سالم را در خود دارد و هم لیوان شکسته را. به همین صورت وقتی هر نوع تفکر و تجزیه و تحلیل انجام میشه پدیده های جدیدی تولید میشن. ما انسان ها گاهی انقدر در این تولید پدیده فرو میریم که یادمون میه که به خود پدیده توجه کنیم.
        خاصیت دوم ذهن ما داشتن مقداری محدود از توجهه. ما نمی تونیم در عین حال همه ی عالم پدیدار رو تجربه کنیم بلکه به صورت محدودی می تونیم تجربه کنیم. دراین حالت محدود می تونیم از ذهن برای ساخت پدیده های جدید استفاده کنیم و یا بدون هیچ جهت گیری صرفن پدیده های موجود رو تجربه کنیم.
        وقتی می خوایم یه ماشین رو نگاه کنیم می تونیم شروع کنیم به ساختن پدیده های جدید ولی میشه هم صرفن بدون تجزیه و تحلیل و ساخت تصاویر ذهنی نگاهش کنیم. این کار کمی کنترل ذهن نیاز داره ولی ممکنه.
        البته نگفته نمونه که من نمی گم که فکر نکنیم بلکه میگم خود فکر کردن هم داره یه سری پدیده ایجاد میکنه و اون ها رو هم با تامل و کمی حوصله تجربه کنیم.
        پس اگه بخوام خلاصه کنم: تجربه یعنی پذیرش داشتن برای پدیده.
        حالا سوال میشه این که چرا تجربه ی پدیداری داشته باشم؟ مثلن این که من همش پدیده های جدید تولید کنم و به هیچ کدومشون هم توجه نکنم چیه؟ پاسخ این سوالات میشه نوشته ی بعدی من.

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۳۹۰ در تاریخ سه شنبه ۸ مهر ۱۳۹۹ ۰۳:۴۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        سه شنبه ۸ مهر ۱۳۹۹ ۰۹:۵۷
        سلام برشما استاد گرامی جناب رستگو
        درود فراوان بسیارعالی واموزنده زیباخندانک
        موفق باشید وسرفرازخندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        حسین راستگو
        حسین راستگو
        چهارشنبه ۹ مهر ۱۳۹۹ ۱۶:۲۶
        سلام و عرض ادب
        ممنونم که خواندید و لطف دارید بزرگوار
        منظور شما از شکلک های ارسالی را درک نکردم ولی خیر است خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        اجمل وثیق
        سه شنبه ۸ مهر ۱۳۹۹ ۱۶:۳۹
        سلام جناب راستگو
        عالی و مفید است⚘⚘
        همیشه سبز باشید۰🍀🍀
        حسین راستگو
        حسین راستگو
        چهارشنبه ۹ مهر ۱۳۹۹ ۱۶:۲۶
        سلام وعرض ادب
        ممنونم که می خوانید و من را مورد لطف و محبت قرار می دهید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        يکشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۹ ۰۷:۲۶
        سلام برشما جناب استاد راستگوی بزرگوار
        راجع به شکلک ها که فرمودید خدا شاهده چون
        باعجله نوشتم خودم متوجه نشدم که کدام را
        رازدم باید ببخشید منظور خواستی نبوده
        ارادت مند وسپاسگزار خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        حسین راستگو
        حسین راستگو
        جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۹ ۱۵:۴۸
        سلام وعرض ادب
        شرمنده شما هستم خیلی بزرگوارید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نیما ابراهیمی
        يکشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۹ ۲۱:۵۳
        سلام و درود
        بالاخره جواب سوال رو گفتید: تجربه یعنی پذیرش داشتن برای پدیده.
        هرچند نوشتۀ شما هم به نوعی حاصل تجزیه و تحلیل کردن است، اما صرفا از آن نگاه به قضیه نگاه نشده. از آنجا که با گفتۀ شما دربارۀ اینکه ابعاد ناشناختۀ دیگری هم می توانند وجود داشته باشند که ما هنوز به آن ها پی نبرده ایم، موافقم، پس اولا این فرض را قبول می کنم و کنار می گذارم.
        در واقع بنظر من می شود بخشی از این نوشته را در کنار بخش دیگری که می تواند حاصل همان تجربه، کوالیا و تجربۀ اول شخص هست گذاشت و برداشت شخصی خود، از دریچۀ نگاه خود به دنیا را داشت.
        یعنی بقول شما می شود با هر دین و مذهب و عقیده ای، گفته های شما را خواند و نتیجه گرفت. البته بگمانم همین الآن هم همین اتفاق دارد می افتد. فقط خودمان این بُعد قضیه را تحلیل نمی کنیم.
        همانطور که میدانید میگویند نیمکرۀ سمت چپ مغز، تحلیل و ریاضی قوی تری دارد و نیمکرۀ سمت راست، عواطف و احساسات قوی تر. بنظرم شما خط نا مفهومی میان این دوتا را انتخاب کردید که بیشتر مورد پسند سمت چپ مغز قرار می گیرد، و من همواره بیشتر به سمت راست مغزم تکیه می کنم تا از دست تحلیل ها و منطق بی توقف سمت چپ آن، کمی خلاص شوم. برای همین حرفی که در ذهنم دارم را نمی توانم بخوبی منتقل کنم. بگذریم.
        دو خاصیت ذهن را که گفتید بسیار جالب است. یعنی هم تولید پدیده های جدید و هم محدود بودن توجه.
        بیان کردن این مطلب، بگونه ای که دیگری هم آن را بفهمد، خودش هنری است. برای من هم بسیار جالب هست که بخشی از دیدگاهم به زندگی که آن را نمی توانم توصیف کنم و فقط می گویم همینی هستم که هست، (مثل خیلی های دیگر)، این جا درباره اش می خوانم.
        اتفاقا متوجه شدم که در مکالمات روزمره ام از همین مفاهیم استفاده می کنم.
        اما آیا تجربه حد و مرزی دارد؟
        با دو فرض شما، می شود برداشت کرد که بله! محدود بودن توجه و ساختن پدیده های جدید از پدیده های قبلی، می تواند گمراه کننده باشد. شاید یک آدم خشک متعصب مثال خوبی باشد. مثل آن کسی که همسایۀ یهودی اش هر روز برایش غذا می آورد و او آن شخص را لعن می کرد و می گفت خدایا از تو ممنونم که این کافر را وسیله کردی تا برای من روزی بیاورد و وقتی هم مرد گفت خدایا لعنتش کن که دیگر این اسباب را هم از من گرفت.
        یعنی ما می توانیم در حلقۀ افکار خودمان دایره ای را ترسیم کنیم که از آن پا را فراتر نگذاریم و می توانیم هم راه سخت را برویم و فکر کنیم.
        و آیا فکر کردن از دیدگاه من همان معنی را می دهد که آن فرد متعصب می فهمد؟ تا کجا در مسیر یکدیگر گام بر می داریم؟ کجا راهمان جدا می شود؟ کدام راه به حقیقت می رسد؟ تعادل در چیست؟ آیا تعادل از همه چیز درست تر نیست؟ اگر تجربه محدود باشد، بگمانم چه بهتر که آن را آگاهانه در تعادل صرف کنیم.
        تا چه حد پذیرش برای پدیده داریم؟ چگونه این ظرفیت را افزایش دهیم؟ شاید بهترین روش، فکر کردن باشد.
        خندانک خندانک خندانک
        حسین راستگو
        حسین راستگو
        جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۹ ۱۶:۰۱
        سلام وعرض ادب
        خیلی لطف می کنید که می خوانید و بینهایت متشکرم
        در مورد منطقی نوشتن و به قول شما باب طبق سمت چپ مغز شاید نوشته ی من این جهت را گرفته ولی در واقع پدیده همانی است که تجربه می شود و شامل همه چیز از جمله منطق و احساسات و هیجانات می باشد.
        در مورد حد و مرز تجربه در نوشته ای که برای توضیح در مورد کوالیا ارسال خواهم کرد بیشتر صحبت میکنم. خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        فرشاد اقبالی
        پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹ ۲۰:۱۰
        سلام و درود
        بحث ثقیل و پیچیده در باره ساختار بنیادین ذهن انسان
        باید همه قسمتها را جمع کنم یکجا و چند بار بخوانم شاید بتونم اظهار نظری بکنم
        یادمه یکبار نوزادی شش ماهه را دیدم که در سکوت و آرامش مطلق دستاشو آورده بود بالا و با دقت و تعمق زیادی که برای من شگفت آور بود به آنها نگاه میکرد , داشت وجود خودشو کشف میکرد , مطلب شما در همین محدوده بسیار بنیادین می چرخه و نیاز به فکر کردن داره
        ممنون از زحمتی که می کشید خندانک
        حسین راستگو
        حسین راستگو
        جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۹ ۱۶:۰۲
        سلام وعرض ادب
        ممنونم که می خوانید بزرگوار، افتخاریه که برای شما نوشته باشم

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        فرشاد اقبالی
        جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۹ ۱۲:۲۰
        با سلام مجدد
        دیشب با علاقه کل مطلب شما را خواندم و چندتا مقاله هم از اینترنت پیدا کردم و خیلی جالب شد , باید عرض کنم چند سال پیش من بازیهای کامپیوتری طراحی میکردم و یکی از سرفصلهای موتور unity3d ایجاد یک موجودیت هوشمند ساده بوسیله ماشینهای حالت متناهی است و این مسئله برایم خیلی جالب شد و مطلب شما را که دیدم از اینکه یک شاعر و ادیب هم اینقدر عمیق به مسئله ورود می کنه یکه خوردم , حتی در بعضی فیلمهای ساینس فیکشنی یک مثلا موجودیت رایانه ای من واقعی پیدا می کنه و ماجراهایی پیش میاد و البته عصب شناسی مدرن هم شدیدا از منظر خودش داره روی کوالیا و نقش قسمتهای مغز کار می کنه و با پیشرفتهای هوش مصنوعی هم از یک طرف مسئله بازتر میشه , متشکرم از مطلب جالبتون که موجب خوشحالی من شد , رابطه ای بین شعر و ادبیات و برنامه نویسی و بازی کامپیوتری و هوش مصنوعی , واقعا عالیه , شاد و پیروز باشید .
        حسین راستگو
        حسین راستگو
        جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۹ ۱۶:۰۷
        سلام وعرض ادب
        خیلی خوشحالم که حضور دارید.
        شاید یه چیزی که خیلی به من کمک کرد تحصیلاتم در زمین میکروالکترونیک بود. همیشه مقایسه بین گیت های منطقی ساخته شده از ترانزیستورها و نورونهای مغز برام جالب بود و شروع سفر من از اونجا بود.
        در مورد کوالیا و هوش مصنوعی هم شاید در آینده چیزی نوشتم چون موضوعیه که بسیار بسیار چالش برانگیزه. البته اونقدر پیچیده به نظر نمیاد ولی باور بفرمایید، خیلی پیچیده تر از چیزیه که ظاهرن به نظر میرسه. خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        افتخار میدید می خونید خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1