شعرناب

تجربه و پدیده


تا حالا در مورد تجربه یه چیزایی گفتم. یه مرور کوتاه می کنم:
تجربه چیه؟ دو تا از اساسی ترین عناصر تجربه کوالیا و تجربه ی اول شخص هستن
اما این دو تا رو ما چه جوری شناختیم؟ خوب با فکر و منطقمون. وخوب آیا دلیلی وجود داره که فکر و منطق ما چیز دیگه ای پیدا نکنن؟ یعنی همین طور که کوالیا و تجربه ی اول شخص رو به عنوان دو موضوع اساسی در تجربه داریم، آیا دلیلی هست که مثلن یه موضوع دیگه پیدا نشه؟ به نظر من که دلیلی نیست و به همین دلیل ممکنه در تجربه بی نهایت جنبه های دیگه وجود داشته باشن. در نتیجه دیدگاه تجزیه و تحلیل کردن دیدگاه درستی برای تجربه کردن نیست. تجربه کردن ورای تجزیه و تحلیله. این حتی در همین جنبه های شناخته شده هم دیده میشه. مثلن منطق درتوصیف کوالیا کاملا ناتوانه. پس در واقع دیدگاه منطقی برای تجربه کردن جایی نداره و می بایست این دیدگاه کنار گذاشته بشه.
اینجا سوال پیش میاد که اگر منطق کنار گذاشته بشه چه دیدگاهی مناسبه تجربه است؟
آیا ریاضت باعث میشه نسبت به تجربه باز باشیم؟
آیا استفاده از انواع بسیار متنوع عرفان ها راه تجربه است؟
آیا نیاز به راهنما وجود دارد؟
آیا برای تجربه نیاز به پیروی از دین خاصی داریم؟
برای پاسخ به این سوالات کافیه یه موضوع ساده رو در نظر بگیریم:
تجربه کردن پیش از همه ی اینهاست. یعنی شما هر عقیده ای داشته باشید تناقضی با تجربه کردن نداره. شما می تونید به انواعی از ریاضت اعتقاد داشته باشید، اعمال و افکار عرفانی رو بپذیرید و کسی رو به عنوان راهنمای روحانی خودتون داشته باشید. شما می تونید به هر دینی اعتقاد داشته باشید. سوال تجربه چیست و چطور تجربه کنم سوالیه که در همه ی اینها مطرحه. حتی اگر یه فرد هیچ کدوم این ها رو نداشته باشه باز هم این سوال که تجربه چیه و چطور می تونم تجربه کنم باقی می مونه.
"پذیرش پدیداری" پاسخ بسیار مناسبی برای سوال چگونه تجربه کنمه.
پدیده چیه: پدیده یعنی همینی که هست. ولی دو خاصیت ذهن ما باعث میشه همون چیزی که هست رو تجربه نکنیم:
یکی این که ذهن ما می تونه از پدیده های قبلی پدیده های جدید تولید کنه. مثلا یه لیوان شیشه ای رو در نظر بگیرید. حالا تصور کنید که لیوان بیوفته زمین و بشکنه. آیا الان فقط لیوان شکسته در ذهن شماست؟ خیر – ذهن شما هم لیوان سالم را در خود دارد و هم لیوان شکسته را. به همین صورت وقتی هر نوع تفکر و تجزیه و تحلیل انجام میشه پدیده های جدیدی تولید میشن. ما انسان ها گاهی انقدر در این تولید پدیده فرو میریم که یادمون میه که به خود پدیده توجه کنیم.
خاصیت دوم ذهن ما داشتن مقداری محدود از توجهه. ما نمی تونیم در عین حال همه ی عالم پدیدار رو تجربه کنیم بلکه به صورت محدودی می تونیم تجربه کنیم. دراین حالت محدود می تونیم از ذهن برای ساخت پدیده های جدید استفاده کنیم و یا بدون هیچ جهت گیری صرفن پدیده های موجود رو تجربه کنیم.
وقتی می خوایم یه ماشین رو نگاه کنیم می تونیم شروع کنیم به ساختن پدیده های جدید ولی میشه هم صرفن بدون تجزیه و تحلیل و ساخت تصاویر ذهنی نگاهش کنیم. این کار کمی کنترل ذهن نیاز داره ولی ممکنه.
البته نگفته نمونه که من نمی گم که فکر نکنیم بلکه میگم خود فکر کردن هم داره یه سری پدیده ایجاد میکنه و اون ها رو هم با تامل و کمی حوصله تجربه کنیم.
پس اگه بخوام خلاصه کنم: تجربه یعنی پذیرش داشتن برای پدیده.
حالا سوال میشه این که چرا تجربه ی پدیداری داشته باشم؟ مثلن این که من همش پدیده های جدید تولید کنم و به هیچ کدومشون هم توجه نکنم چیه؟ پاسخ این سوالات میشه نوشته ی بعدی من.


0