خاطرات عباسعلی استکی از عملیات شبیخون به دشمن بعثی در محرم سال ۱۳۵۹
این عملیات توسط یک گروه پانزده نفره از گردان مالک اشتر جمعی ستاد رزمندگان پشتیبان ارتش جمهوری اسلامی به فرماندهی سردار سپاه اسلام حاج کاظم مشعلی زرگانی ملقب به ابوعادل عزیز صورت گرفت برای سلامتیش دعا کنید
کمترین تیر بار چی این گروه ، به همراه دو دسته آر پی جی زن و بقیه تفنگدار
فرمانده که از صبح زود جهت شناسایی رفته بود ،عصر برگشت وکنسرو ماهی و لیوانی آب بعنوان نهار میل نمود و فرمان حرکت داد
به منطقه آشنایی نداشتم، همینقدر متوجه شدم که بخاطر ستون پنجم دشمن نباید از دهکده ها عبور می کردیم بنابراین راه پیمایی زیادی پیش رو داشتیم. از جاده اصلی خارج و بطرف خط مقدم دشمن حرکت کردیم. پس از طی مسافتی از ماشین خارج و بقیه راه را پیاده عازم شدیم. از کنار درختان گذشته وارد نخلستان ها یی که در اثر سدهای دستی پرازآب شده بودند، شدیم. مجبور بودیم به ستون یک از روی لبه های بلند جوی آب حرکت کنیم.پس از مقداری پیاده روی در یک منطقه خشک توقف کرده و فرمانده یک گروه سه نفری را برای دیده وری و غافلگیر نشدن با بی سیم به جلو فرستاد . بقیه گروه پس از چند دقیه به راه ادامه دادیم تا به انتهای نخلستان رسیدیم و در انتظار تاریکی زیر نخل ها اطراق کردیم
فرمانده از این فرصت استفاده کرد و فرمان نماز داد. ایشان به نوبت نام افراد را صدا میزد و آن شخص باید بلند میشد وضو گرفته و نماز میخواند و بعد نوبت نفر بعدی میشد
هوا کاملا تاریک شده بود و فرمانده دستور حرکت داد. چون ایشان بومی منطقه بود نیازی به قطب نما و جهت یابی نداشت ولی من برای خودم بکمک ستاره قطبی و دیگر ستارگان مسیر را در نظر میگرفتم. راه پیمایی شبانه نزدیک دشمن در فضای بازبسیار مشکل بود . باید قدم هارا بصورت شتری برمیداشتیم و طوری میگذاشتیم که بوته ها صدا نکنند و با تیر بار کار بسیار سختی بود. تعادلم مرتب به هم میخورد.آنشب ماه در آسمان نبود
این موضوع هم خوب بود و هم بد. خوب از آن جهت که تاریکی دید دشمن روی ما را محدود میکرد و بد ازنظرکه آر پی جی زن ها نمیتوانستند به درستی نشانه گیری کنند راه پیمایی به کندی صورت می گرفت تا بلاخره به دیده ور ها رسیدیم
که صدای شلیک خمپاره همه گروه را به زمین چسبانید ،گلوله خمپاره منور بود و بطرف ما می آمد.حدود ده دقیه به زمین چسبیده بودیم تا گلوله منور خمپاره از بالای سر ما عبور کرد
فرمانده دستورحرکت داد ولی هنوز بلند نشده بودیم که شلیک دوباره خمپاره ما را به زمین چسبانید.گلوله بطرف دیگر شلیک شده بود و باز هم منتظر خواموش شدنش شدیم
و سپس فرمانده گروه راسه قسمت کرد. فرمانده و تیربار و کمک تیر بار چی(هنوز گرمای نفس ملکوتیش را حس میکنم) دروسط و دو گروه آر پی جی زن درطرفین و اولین هدف انبار مهمات دشمن بود
پس از آن فرمانده دستور حرکت داد
صد متری پشت سر دو دسته آر پی جی زن حرکت کردم
فرمانده بین تیر بار و آر پی جی زن ها حرکت میکرد
صدای غورباغه رمز شروع تیراندازی با تیر بار جهت پشتیبانی از آر پی جی زن ها بود. تنظیم فاصله محل آتش بعهده آر پی جی زن ها بود. قراربودبه محض اولین شلیک موشک تیر بار مستقر شود
[۹/۶، ۱۶:۱۸] استکی: اولین غرش دو موشک آر پی جی انبار مهمات دشمن را به آتش کشید و منفجر کرد( ادامه دارد)
زنده باد