سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        صورت ها و معانی(سورئال)
        ارسال شده توسط

        بهمن بیدقی

        در تاریخ : دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۹ ۲۱:۲۸
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۹۱ | نظرات : ۱۰

         صورت ها و معانی 
        ( داستان کوتاه به سبک سورئال )
         
         سال ۲۲۰۰ میلادی است یعنی صد وهشتاد سال بعد از امروز ما .
        سفینه ای فضایی ، شب هنگام بر زمین می نشیند و چهار نفر از آن پیاده میشوند و سفینه به سمت آسمان میرود و پس از چند لحظه نقطه می‌شود و سپس محو .
        دو نفر از آنها بصورت زن و مردی هستند عادی ، با صورتی زیبا  ولی در قسمت قلب ، بصورت  پنج برعکس به اندازه ی مُشت ، کاملاً خالی ست .
        دو نفردیگر بصورت زن ومردی هستند غیرعادی ، بدون صورت، ولی باقی اندام کامل . ظرافتِ اندام و لباسهای زنانه میگویند او زن است و زُمُختی ولباسهای مردانه که شامل یک بارانی مانندِ بلندست وشلوار  می‌گویند که او مَرد است . کلاه های بامزه شان، حسی از سر را به آنها بخشیده که با آنها در حالِ حرکت است .
        دو نفرِ اول را صورتها نام می نهیم و دو نفرِ دوم را معانی .
        دونفر اول با هم سنخیتی حس می‌کنند و دوشادوش هم اند و دو نفر دوم هم با هم .
        آندو بی قلب ، انگار قساوتی را درسکوتشان فریاد میکردند وبه آن می بالیدند . هم خودشان و هم دیگران
        آنسوی بی قلبی شان را می دیدند .
        میگوئید که اگربی قلبی شان را می دیدند پس باید همه ازآندو می گریختند؟ ولی بعید میدانم . 2200 سال از میلاد آن بزرگ مرد گذشته ، 600سال بعد از او هم بزرگ مردی دیگرآمد ، اگر با تعالیمِ رایگانشان ( که نشان ازحقانیتشان بود ) خر ، آدم میشد تعجبی نداشت ، ولی آدم ، اگر خر میشد ، تعجب داشت .
         
        همگی به سمت شهر قدم برمی دارند .
         
        صبح تازه آغاز شده و مردم هنوز در رؤیای خواب شبانه اند .
        با مشاهده ی آنها عکس العملهای مختلفی بروز میکند . طبیعتاً همگی کاملاً خوابشان می پرد .
        گروهی ترسیده ، ازآنها فرار میکنند .
        گروهی به لودگی به آنها می‌خندند .
        گروهی بی‌تفاوت با نیم نگاهی ، از کنارشان می‌گذرند .
        گروهی هم موشکافانه روح جاسوس مآبانه شان به آنها میگوید که شماره ی امنیتی شهررا بگیرند وآنهارا لو دهند تا حقوق حرام ماهیانه شان را بگیرند و به رؤیای عشق بازی باحوریانِ بهشتی ، بازهم به خواب بروند . درهرحال  وظیفه شان را انجام داده اند و به تفکرِ پوچشان ، باید پاداششان را بگیرند . اما پاداش معنویشان را از کی بگیرند ؟ معلوم نیست .
        بعضی ها میگفتند از شیطان . و آنهایی که چنین می گفتند ، اسمشان جزو بدها نوشته می‌شد و به اداره ی امنیت شهر تحویل داده می شد تا چپقشان را چاق کنند .
        درهرحال
        آن چهار نفر، درمیانه ی مردمان شهر حل شدند و خیلی زود ، مردم به حضورشان عادت کردند .
        مردم زود به همه چیزعادت میکنند .
        آندو قلب ندارند ؟ نداشته باشند . چه فرق میکند ؟
        دوتای دیگر صورت ندارند ؟ بهتر. حرف نمیزنند ، اعصاب ها راحت ترست . بازهم چه فرق میکند ؟
        بی آنکه بدانند بی قلب بودن ، یعنی بی احساسی ، و چه معضلاتی در پی دارد . همین که  خوشگل بودند راضی شان میکرد و با خود می‌گفتند همین حظّ بصر ما را بس . مردها از دیدنِ زن زیبا  لذت می‌بردند و زنها از دیدنِ مرد زیبا .
        بسیاری از افراد نقشه کشیدند که با آنها رابطه ی جنسی برقرار کنند و دونفرشان موفق شدند ، که  هردو زمینی ، ازانتخابشان بسیار خوشنود بودند، چون آندو فضایی پول هنگفتی داشتند و آندو زن ومرد زمینی همین برایشان کافی بود . قلب ندارند که نداشته باشند ، ثروت که دارند . یکی همیشه دلش از روزگار پُر بود و یکریز آبستنِ حوادث میشد و دیگری همیشه روزگار، دلش از او پُر بود و یکریز حوادث را آبستن میکرد ، درنتیجه دم به دم بچه پس انداختند ، همگی شیر به شیر .
        اما آندو نفردیگر، هیچ کسی به آنها محلِ سگ هم نگذاشت .
        می گفتند : صورت ندارند ، این برای ازدواج اصلاً خوب نیست حتی اگربهترین فرشته ی عالم باشند .
        اگرچه حرکاتِ آندو بی صورت ، به آنها نوید میداد که آنها روحند و روحی بسیارزیبا که آندو صورت ، از خصوصیاتشان بی بهره اند ، ولی چون آنرا نمی دیدند ، پس زیباییِ روحانی شان را انکار میکردند و آنها را بی کله میخواندند . فکر نمیکردند که  پس آن دو کلاه برچه استوارست .
        این مردم عادت کرده بودند که فقط آنچه را که می بینند باورکنند . برای همین هم بودکه ملکوت را انکار میکردند . غافل ازاینکه اگرملکوت را میتوانستند ببینند که دیگر ملکوت نبود کملوت بود *
        آندو معنا ، در واقع طرد شده ای بودند که فقط درکنارهم احساسِ امنیت میکردند وبعضی مردم حتی شاید تشنه به خونشان بودند . بعضی آنها را هیولا میخواندند ، ولی هیچکس باخود نگفت آنکه قلب ندارد بیشتر لایقِ کنیه ی هیولاست ، آندو معنا ،  درست است که صورت ندارد ، ولی پر از احساس اند . احساسشان مخصوصاً درشب ها تجلیِ بیشتری داشت وقتیکه درظلمات شب، صدای کُلونهای درب کَپَرها را به صدا درمی آورند و فرار میکردند  و با  بازشدن دربهای  درب و داغون ،  نیازمندان  و یتیمان با گونی گونی خوراکی جلوی خانه هایشان مواجه می شدند و لب هایشان پر از لبخند میشد .
        روزها نیز بسیاری ازشهروندان با پرشِ به موقعِ آنها ، از تصادف با ماشین ها و موتورهای دیوانه که از خیابان ها عبور میکردند جانِ سالم بدر بردند .
        و کودکانی که با هدیه گرفتنِ یک بستنیِ خوشمزه ازآنها ، هرروز کامشان شیرین میشد .
        و پیرزنان و پیرمردانی که به حسرت به اجناسی چشم میدوختند و توان خریدش را نداشتند و مغازه دارها
        به اشارتِ آنها ولی بعنوان هدیه ای ازطرفِ خودشان، آرزوهایشان را برآورده میکردند . و آندو پول آنرا می پرداختند .
        حضور برق آسا و " روح مانندِ " اعمال خیرخواهانه شان ، درجای جای شهر حس میشد .
        و سکوت ، بخاطرِ بی صورتی شان که پُر ازمعنا بود ، آرامشِ دلپذیری به آندو می بخشید .
        اماهیچکس به آندو تمایلی پیدا نکرد وآندو تا ابد مجرد ماندند، ولی حضورشان به شهر، معنی بخشیده بود  
        ولی در کل ، میتوان گفت که شهر زیاد به آندو توجه نداشت ، اگرچه  در دل ، کارهایشان برایشان بسیار محترم بود ، حتی انگشت شماری صدسال بعد که آنها مُردند ، آنها را ستودند .
        حال آنکه آندو صورت ، درشهوات خویش غرق بودند و پُر از توجه .
        همه به همسرانِ آندو حسودی شان می شد که صاحب آنهمه زیبایی و شهوت اند .
         
        * کملوت : به گوگل ، دیکشنری آنلاین آبادیس مراجعه شود     
         
        بهمن بیدقی 99/5/23

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۳۱۰ در تاریخ دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۹ ۲۱:۲۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال
        نادر امینی (امین)

        نسیم عطر قرانی بهارم می کند هردم چو برخوانم یکی آیه زاسرابا دم وبازدم

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1