يکشنبه ۴ آذر
من و نوشتن
ارسال شده توسط ژینا در تاریخ : جمعه ۱۷ مرداد ۱۳۹۹ ۰۳:۰۸
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۵۴ | نظرات : ۸
|
|
از کدامین درد بگویم؟! وجودم، شرحه شرحه از دردهای بیشمار است. به هر جا که قدم میگذارم، پاهایم به طور مهیبی فلج میشوند، میلنگم و واژگون میشوم. قلبم، سراسر تیر میکشد، انگار خنجری در آن فرو میرود و جالب اینجاست که من هنوز زندهام؛ برای درد کشیدن، اشک ریختن و هزاران بار مُردن. نوشتههایم، بویِ مرگ میدهند، به مانند این مفهومِ خونآلود شدهاند، وقتی دست از نوشتن برمیدارم، از انگشتانم خون جاری میشود، قلم نوشتنم گریه میکند؛ و من به تکرار نامعقول جملهها در ذهنم میاندیشم که تکاپویی خستگی ناپذیر دارند. نزدیکی های صبح، خمار از نوشتن، بیهوش میشوم و رویای زیستن با واژهها را میبینم. دوست دارم بمیرم، خیلی زود و به آرامی، طوریکه هیچ کس نفهمد؛ نه زمین، نه زمان و نه دیگران. قطرهٔ اشک آسمان شوم و در روح اقیانوس فرو بروم...
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۰۲۳۰ در تاریخ جمعه ۱۷ مرداد ۱۳۹۹ ۰۳:۰۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
سپاسِ فراوان، واژههای شما، یک به یک رنگِ امید داره، ژینا کوچولو براتون آرزوی بهترین ها رو داره 💞💞💞 | |
|
آنه جان، حتما زندگی را زندگی خواهم کرد 😉😉😉 | |
|
سپاس از شما بانو نسرین گرامی 😍😍😍 | |
|
ممنون، باعث میشید احساس کنم هنوز نوشتههام قشنگن، واقعا سپاسگزارم؛ با تک تک ذرات وجودم خوشحالم از خوندن نظرتون 💞💞💞 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
حتما شنیده اید که گفته اند
هرکه بامش بیش، برفش بیشتر.
کاه را در کاهدان می ریزند
عقل را در کاسۀ مغز دار
درد را در دلهای بیدار..
این موهبتی ست که میتوانی معدن درد باشی
خوش باش که کاهدان نیستی.
پایا باشید و پویا