چهارشنبه ۵ دی
به سادگیِ رمضان های کودکی
ارسال شده توسط مرضیه حسینی در تاریخ : شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹ ۱۹:۲۱
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۱۸ | نظرات : ۱
|
|
گاهی لازم است سفر کنی. نه با قطار، نه با اتوبوس و نه ماشین شخصی، منظورم سفر در تخیلات است. من از آن دسته آدمها هستم که بسیار سفر می کنم، می روم به گذشته گاهی کمی هم جلوتر از حال، یعنی به آینده. اگر چه می گویند گذشته و آینده را رها کن و حال را دریاب. اما من با همین سفرها حالم خوش است. امشب کوله ام را بسته ام و می روم به رمضان های بچگی ام. زمانی که دانش آموز کلاس چهارم ابتدایی بودم. مادرم همیشه برای زنگ تفریح ام ساندویج خانگی درست می کرد اما من دوست داشتم که پول بگیرم و با آن هله هوله بخرم. وقتی ماه رمضان از راه رسید به جمع روزه دارها پیوستم و دیگر از ساندویچ های مادرم برای زنگ تفریح خبری نبود به همین دلیل از او میخواستم پول مختصری
به من بدهد تا برای بعدِ افطارم خوراکی بخرم. یکی از همکلاسی هایم مادربزرگش روستا زندگی می کرد و برای آنها کلی خوراکی های خوشمزه می آورد. این بود که "کشک های" مادربزرگش را در مدرسه به بچه ها می فروخت. من هم با همان پول روزی یک دانه "کشک" می خریدم. یک کشک سفیدِ لوزیِ شکلِ تُپل. با خود می گفتم آخ جون وقتی افطار کردم بعدش کشکم را می خورم اما موقع افطار اینقدر بی حال می شدم که از یاد می بردم آن کشک منتظرِ خوردنِ من است، و خوابم می برد. هر روز یک کشک می خریدم، هر شب هم یادم می رفت. حتی اگر یادم بود اشتهایم کور می شد. ماه رمضان به انتها رسید و من داخل کیسه ی نایلونی "بیست و نه" دانه کشک جمع کرده بودم. آن روز وقتی از مدرسه به خانه برگشتم مادرم کیفم را وارسی کرد. چون آن روزها، به والدین می گفتند هرزگاهی به طور نامحسوس کیف و وسایل بچه هایتان را تفتیش کنید و بچه ها را زیر نظر بگیرید. از بخت بدِ من روزِ بیست و نهم مادرم با تفتیشِ کیفم، ناگهان با تعداد زیادی کشک مواجه شد. این بود که صدایم کرد. مرضیه این کشک ها را از کجا آوردی؟ من هم گفتم مالِ خودمه. آنها را از دوستم خریدم. مادرم گفت: پولش را از کجا آوردی؟ به مادر توضیح دادم و قانع اش کردم. نمی دانم چه شد که آن رمضان من با آن پول "هله هوله" نخریدم. آخرش هم یک کیسه ی کوچک کشک جمع کرده بودم. مثل حاصلِ روزه داری ام. من پول داشتم اما از هله هوله دور ماندم. اصلا خصلت رمضان این است.. از گناه دوری، از گناه دلزده می شوی... مثل دلزدگیِ من از "هله هوله ها"، با آنکه اسبابش فراهم بود.. خودت هستی و خدایِ خودت... حالا می فهمم چرا می گویند،"رمضان"، شیطان در غل و زنجیر است. کاش همه ی ماه هایمان رمضان باشد و دور باشیم از هله هوله ای به نام "گناه".
مرضیه حسینی
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۰۰۰۸ در تاریخ شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹ ۱۹:۲۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.