سه شنبه ۴ دی
اشعار دفتر شعرِ ناگفته های دل شاعر گیتی صالح
|
|
ندیدنت برای من آغاز شوریده سریست
|
|
|
|
|
گفتم نفسم ، نشسته ای در جانم
من لیلی بی قرار این دورانم
|
|
|
|
|
ما مانده ایم درون کسانی که رفته اند
مَسخیم از فسون کسانی که رفته اند
|
|
|
|
|
آتش به جان من زدی عمریست درگیرت شدم
افتاده ام دربند تو پابست و زنجیرت شدم
|
|
|
|
|
در سینه ام مانده بجا یک بغض خسته
راه نفس را در گلویم سخت بسته
|
|
|
|
|
نور چشمان من انگار تو هم تنهایی
تو هم اینجا تکی و خسته از این دنیایی
|
|
|
|
|
روزی که آدم بود و حوّا بود و دیگر هیچ
یک خوشه گندم بود و اغوا بود و دیگر هیچ
|
|
|
|
|
باز شبهای دعا و سحر و شوق نماز
توبه و روزه و دلهای پر از راز و نیاز
|
|
|
|
|
راست نگفتی
گفتی که تو رویای منی راست نگفتی
تو همدم شبهای منی راست نگفتی
گفتی که منم تا به ابد
|
|
|
|
|
رویای دیرین ...
من مانده ام بی تو میان کوچه تنها
بازم به یادت رفته ام تا مرز رویا
|
|
|