چهارشنبه ۲۸ آذر
اشعار دفتر شعرِ عابر شاعر محمد امین علیپور
|
|
نقش من در برکه ی چشمان تو چون باد بود
|
|
|
|
|
من که می دانم بهار من خزان در راه ماست
|
|
|
|
|
سهم من از زندگی با خیالی بیش نیست
|
|
|
|
|
روی دریا قایقی با خون دل
وای بر ماها چرا از جنس کاغذ ساختیم
|
|
|
|
|
آن روز که آدم ز حسین سر برید
گفت که ابلیس،خدا هم ز شما دل برید
|
|
|
|
|
گریه ها کردم ز داغت ای شهید نینوا
تا که بستم نقش زیبای رخت بر نیزه ها
|
|
|
|
|
صدای جاری سکوت تنیده در هزار ما
غروب غم گنانه ای حجاب گشته بین ما
|
|
|
|
|
بخت سی، چاره ستی، یه ا کویره هاتینه
یه چی گرگ ورسنی ،ا کوه یره هاتینه؟
|
|
|
|
|
همین یک نکته از دردم برای رفتنم کافیست
که جز با مرگ جانسوزم مرا درمان و دارو نیست
|
|
|
|
|
مردم چشمان من خون شده از دوریت
باده ی خون گریه در کاسه ی دنیا کنم
|
|
|
|
|
من پر از حس سکوتم
تو مرا فریاد کن
|
|
|
|
|
یارب نظر کن امشب بر حال بنده ی خود
تو مهربان و اما من ظلم کرده بر خود
تو آفتاب و باران همچون نسیم
|
|
|