يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ لیلی نامه شاعر حسین سپهری (پرواز)
|
|
با سلام خدمت اساتید گرامی و بزرگوار.....
بنده حدیث سپهری دختر کوچک آقای سپهری هستم.....
متاسفانه پ
|
|
|
|
|
اندکی کودک احساس مــــــرا ناز کنید
رحم بر این دل بشکسته ی پرواز کنید
یک شبی را به تمنای هماهنگی
|
|
|
|
|
دلتنگی 1
دگر از بارش باران نگو بامن!
که من عمریست دلگیرم
و از سیل همان باران آنروزت دگر سیرم
تو
|
|
|
|
|
سر روی دلم گذار تا شب نشود
بی نور تو این کویر پُرتب نشود
بی نام تو این زبان چرخش نکند
بر قب
|
|
|
|
|
چو خاشاک است بیشه زار!
حتا
درختان باغ سربه زیرند
از ترس تازیانه ی تو
|
|
|
|
|
به پاییز رسده است!
درخت احساسم
حتا:
برگهایش ریخته
اما سبز مانده است
|
|
|
|
|
حرفیست در این سینه و گفتار چه سخت است
دل بستن با روبه و کفتار چه سخت است
دردیست در این دیده ی
|
|
|
|
|
جنگجو نیستم!
اما…
دستهایم:
گره خورده اند به دیواره ی کمر
با آنکه درحصار
|
|
|
|
|
هراس عجیب دیروزاز فردایم
و
رفتن او!
نداشته هایم بدست آمده بودوآرزوهایم
باد
|
|
|
|
|
امشب آن خواب نبی تعبیر شد کوفه تاریک و چه بی تدبیر شد وای مردم عرش حق ویرانهای
|
|
|
|
|
گویند درمیان خواب و بیداری حضرت علی (ع) پیامر(ص)
را به خ
|
|
|
|
|
چندیست در این وادی غم حیرانم دل مرد ز هجران تو ای جیرانم آزاد شود دل به هوایت لیلی
|
|
|
|
|
مانده ام! در تنگ نای تبسم پر اشکم و خیال واهی فردایی بهتر شاید هم طلوع
|
|
|
|
|
دیروز : نهالی بی ساز و برگ بودم گفتند بیا. آب حیات اینجاست آمدم تا از ت
|
|
|
|
|
دیروز که جان را به تو دادم نگرفتی چون گل به دل خاک فت
|
|
|