صفحه رسمی شاعر محمد شمس باروق
|
محمد شمس باروق
|
تاریخ تولد: | جمعه ۲۴ فروردين ۱۳۵۲ |
برج تولد: | |
گروه: | شاعران سپید |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | جمعه ۱ بهمن ۱۳۹۵ | شغل: | کارمند و مدرس |
محل سکونت: | تهران |
علاقه مندی ها: | نمایش شعر |
امتیاز : | ۵۵۱ |
تا کنون 142 کاربر 438 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: زندگی ساده اندیشه بلند |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
کنم تقدیم با عشق قلب پژمرده را
قصدخیانت کنی می شوم دلگیر من
...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۸۱۷۰ در تاریخ سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۸ ۱۴:۳۱
نظرات: ۳
|
|
چه دیدی زین دنیای زر و زور و تزویر
سلطان غم از این زندان بریم بیرون
...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۸۱۳۶ در تاریخ دوشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۸ ۰۹:۵۰
نظرات: ۱۳
|
|
عالم دخیل یک کرم حسین است
زیباترین حرم، حرم حسین است
ارباب عالم هر چه به ما می رسد
از لطف وج ...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۸۰۹۹ در تاریخ يکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۸ ۰۹:۴۳
نظرات: ۱۴
|
|
خر من از کره گی دم نداشت ...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۸۰۵۷ در تاریخ شنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۸ ۰۱:۰۱
نظرات: ۲
ثبت شده با شماره ۷۸۰۳۴ در تاریخ جمعه ۲۶ مهر ۱۳۹۸ ۰۰:۲۳
نظرات: ۸
مجموع ۲۰۸ پست فعال در ۴۲ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر محمد شمس باروق
|
|
به قولی ماموران پلیس راه و راهنمایی جزوء افرادی هستند که کار می کنند اما میز و صندلی ندارند. ساعتها روی پا می ایستند و وظایفشان را انجام میدهند وگاهی هم با برخورد غیر متعارف عده ای مواجه می شوند
|
|
جمعه ۴ آذر ۱۴۰۱ ۰۴:۱۵
نظرات: ۰
|
|
بر خلاف تصور شما در قرن دود و آهن ، در دل زمستان سرد و بی روح رنگ من سیاه است ولی پرونده ام سفید سفید است برخلاف کبوتران به ظاهر سفید، من هیچ لکه ای ندارم سیاه سیاهم، ولی دل
|
|
چهارشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۱ ۲۲:۴۵
نظرات: ۱۳
|
|
حاج کوروش از سوپری های منصف و خداترس شهرمان است، او علاوه بر کار اقتصادی از مداحان خوش صدا در شهر محسوب می شود. و مورد احترام اهالی شهر می باشد. روزی حاج کوروش خسته از کار روزانه روی صندلی مغازه
|
|
پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۰ ۲۱:۳۶
نظرات: ۲
|
|
سیزده من چندان اعتقادی به نحسی عدد ۱۳ ندارم و هیچ وقت در باورم نمی گنجد که عددی نحس باشد در کودکی پلاک بعضی از خونه ها که 1+12 به جای 13 نوشته می شد برایم جالب و خنده دار بود. ولی از روز سیزدهم ف
|
|
يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۱۴
نظرات: ۰
|
|
دیشب ماه برای رقصیدن از خدا اجازه نخواست دیشب درختان ریز ریز تا صبح اشک ریختند دیشب چراغ بالای تیر برق تا صبح خواب دید دیشب ستاره تا سپیدی افق دوید تا به سحر برسد. 
|
|
شنبه ۱۹ تير ۱۴۰۰ ۲۰:۳۱
نظرات: ۰
مجموع ۳۰ پست فعال در ۶ صفحه |