سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 دی 1403
    21 جمادى الثانية 1446
      Saturday 21 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        سوپری منصف
        ارسال شده توسط

        محمد شمس باروق

        در تاریخ : پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۰ ۲۱:۳۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۳۰ | نظرات : ۲

        حاج کوروش از سوپری های منصف و خداترس شهرمان است، او علاوه بر کار اقتصادی از مداحان خوش صدا در شهر محسوب می شود. و مورد احترام اهالی شهر می باشد.
        روزی حاج کوروش خسته از کار روزانه روی صندلی مغازه نشسته بود که مردی جوان و غریبه داخل سوپری شد ، و  پرسید که قیمت موز  و سیب چقدر است ؟
        حاج کوروش با لبخند همیشگی گفت : موز 20 هزار تومان و سیب ده هزار تومان...
        در این لحظه خانمی مسن وارد مغازه شد که گویا حاجی او را از قبل  می شناخت ، و او نیز در همان منطقه سکونت داشت .
        پیرزن  نیز قیمت موز را پرسید و حاجی جواب داد : موز کیلویی ده هزار تومان  و سیب پنج هزار تومان
        پیرزن  گفت : الحمدلله و میوه ها را خواست … مرد جوان  که هنوز آنجا بود از کار حاج کوروش تعجب کرد و خشمگینانه نگاهی به حاجی انداخت و خواست به او بگوید که مرد حسابی چرا به ما غریبه ها که می رسد دوبله حساب می کنی... حاج کوروش با لبخندی به مرد جوان اشاره کرد که صبر کند و چیزی نگوید تا آن پیرزن برود ..
        حاجی میوه ها را به پیرزن  داد و آن زن مسن  با خوشحالی گفت الحمدلله نوه هایم میوه خواهند خورد و از مغازه خارج شد  ، هم کوروش و هم مرد جوان شنیدند که چگونه آن زن خدا را شکر می کرد.
        حاج کوروش رو به مرد مشتری جوان کرد و گفت : به خدا قسم من تو را گول نمی زنم و قصد گران فروشی نیز ندارم. بلکه این پیرزن سرپرست چهار تا یتیم است ، و از هیچ کس کمکی دریافت نمی کند ، و هرگاه می گویم میوه یا هر چه می خواهد مجانی ببرد ناراحت می شود ، و من دوست دارم به او کمکی کرده باشم و اجری ببرم برای همین قیمت میوه ها را ارزان می گویم .. من با خداوند معامله می کنم و باید رضایت او را جلب کنم . این پیرزن  هر هفته یک بار به اینجا می آید و هربار که این پیرزن از من خرید می کند من آن روز چندین برابر روزهای دیگر سود می برم در حالیکه نمی دانم چگونه چنین می شود و این پولها چگونه به من می رسد …
        وقتی حاج کوروش چنین گفت ، اشک از چشمان مرد مشتری سرازیر شد و پیشانی حاج کوروش را به خاطر کار زیبایش بوسید …
        هرگونه که قرض دهی همانگونه پس می گیری
        نه اینکه فقط برای پس گرفتن آن بلکه بخاطر رضای خدا چرا که روزی خواهد آمد که همه فقیر و درمانده در برابر خدا می ایستند و صدقه دهنده پاداش خود را خواهد گرفت ..
        لذت برآورده نمودن حاجات دیگران را کسی نمی داند مگر آنکه آن را برطرف نموده باشد !

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۱۹۵۹ در تاریخ پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۰ ۲۱:۳۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        حسین شفیعی بيدگلی
        جمعه ۱۳ اسفند ۱۴۰۰ ۰۷:۰۶
        خندانک
        حسین شفیعی بيدگلی
        جمعه ۱۳ اسفند ۱۴۰۰ ۰۷:۰۷
        خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1