صفحه رسمی شاعر مرضیه سادات هاشمی
|
مرضیه سادات هاشمی
|
تاریخ تولد: | چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۶۹ |
برج تولد: | |
گروه: | عمومی |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | جمعه ۲۶ شهريور ۱۳۹۵ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | اراک |
علاقه مندی ها: | بدون اطلاعات |
امتیاز : | ۳۰۰ |
تا کنون 102 کاربر 286 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: فقط بگویم اگر نیستم از هست هست هست |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
نثربی نظم:
به طوف عاشقان دست در حلقه ی کعبه نهادی
و شاهد نزول گریه از بهشت معصوم جوانان عاشق هستی ...
|
|
ثبت شده با شماره ۶۳۹۴۸ در تاریخ جمعه ۳ فروردين ۱۳۹۷ ۰۱:۵۸
نظرات: ۵
|
|
سجاده خالیست
از وحشت و شوق
از طاعت
و حتی از رنگ ریا هم خالیست
نیست کسی در استانه ی ظهورِ مجدد ...
|
|
ثبت شده با شماره ۶۳۷۱۰ در تاریخ دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۶ ۲۱:۵۱
نظرات: ۹
|
|
جوانی مصرعی از دیوان هفتادقله شده
و تنهایی مرثیه ی تیلوار است.
بستر خوابیده ی روستا را می بینی
...
|
|
ثبت شده با شماره ۶۲۴۲۳ در تاریخ سه شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶ ۱۹:۴۷
نظرات: ۱۴
|
|
😎🤓😁😃مریم من...!
شب هایی که یقینِ من
عصمت را میان موهای تو میبافت به خاطر دارم
اول بار که کودکت ...
|
|
ثبت شده با شماره ۶۲۲۵۲ در تاریخ چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۶ ۰۲:۴۳
نظرات: ۴
|
|
من از امروز مرگ می
از تن پوش های وحشی انسان
من عشق را در خدا جست و جو میکنم
نه در خط خیالی انسا ...
|
|
ثبت شده با شماره ۶۰۹۷۷ در تاریخ دوشنبه ۶ آذر ۱۳۹۶ ۲۱:۵۲
نظرات: ۵
مجموع ۸۰ پست فعال در ۱۶ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر مرضیه سادات هاشمی
|
|
آیا می دانید ناخوداگاه شما ورودی های زیادی دارد و دروازه بان همه ی آنها خودِ آگاه شماست' ناخود آگاه خود را شبیه زیر زمین سری منزلتان نگاه کنید ... مخفی ترین اطلاعات شما ترس ها ناامیدی ها
|
|
پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۰ ۰۵:۲۱
نظرات: ۰
|
|
به نامِ پناهم عشق بر جاده، حسرتِ قدم هایم مانده بود از بس که از بیراهه ها می دویدم تا دقیقا هفت صبح به خورشید برسم که میان تلخی های چغندر انتظارم را می کشید. اوایل صبح را دوست داشتم بو
|
|
يکشنبه ۲۸ شهريور ۱۴۰۰ ۰۴:۳۰
نظرات: ۰
|
|
پریشانی ات را به چهارده روز کلمات دخیل بسته ای وقتی به خودت می آیی که عدد چهاردهم حواله ات کرده به روز میلاد امام آرامش... ...... شهنشاه خراسان کدام گلویی در کرنای دوست داشتن تو دمیده ا
|
|
جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۰۲:۴۷
نظرات: ۰
|
|
خاکهای سرخ چشم هایم را پوشانده اند.به بی نهایت مینگرم.ساعتی انگار خورشید دو تکه شد.زمین و زمان را گرد و خاک گرفت چشمهای اسمان آشفته بود و در تمام عمر هستی پریشانی شکل میگرفت.سرم را به طرف تپه ای مغشوش
|
|
پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۷ ۱۲:۳۰
نظرات: ۰
|
|
نثربی نظم: سلام. میدانی خداوند یکیست و هر چیزی را فقط یکی افریده ست.گل توی پارک یا درخت وسط بلوار را خوب نگاه کن.فقط همان یکیست بعدا که قطعش کنند دیگر نیست.اگر درخت دیگر بکارند شبیهِ همان می
|
|
جمعه ۱۷ فروردين ۱۳۹۷ ۱۱:۵۶
نظرات: ۲
مجموع ۶ پست فعال در ۲ صفحه |